توضیحات
روزی روزگاری، «جف» زندگی فوقالعاده خوبی داشت.
او دو خانه داشت، صاحب مغازه کفاشی بود، پول نقد زیادی داشت و وقتش را با زنها و موسیقی جاز پر میکرد.
اما ده سال پیش همه چیز دگرگون شد.
او شغلش را از دست داد و برای تعییر شرایط جدیدش احساس ناتوانی کرد.
«جف» تمام وسایل و اسباب مغازهی کفاشیاش را به خانه منتقل کرد.
اما در سال ۲۰۰۶ در اثر یک حادثه خانه ی او آتش میگیرد و او بیشتر وسایلش را از دست میدهد، از جمله استودیوی خانگیاش را که برای ضبط موسیقی در خانه درست کرده بود.
پس از این اتفاق اعتیاد او به جمعآوری و احتکار اشیاء در منزل شدت گرفت.
او در خانهی دومش هرچه را که دستش میرسید انبار کرد.
حالا وضعیت خانهی او بهشکلی است که نمیتواند وارد آشپزخانه، حمام یا اتاق نشینمن خانهاش شود.
مشکل «جف» سبک زندگی و روابط شخصی او را هم تحت تاثیر قرار داده.
در حال حاضر «دبورا» دوست دختر او است و «جف» یک بار هم میخواست با او ازدواج کند اما عادت او به انبار کردن اشیاء در خانه مانع این اتفاق شد.
حالا «دبورا» به «جف» اجازه میدهد در خانهی او حمام کند و برایش غذا هم درست میکند.
یکی دیگر از دوستان او به نام «کامیلا» هم تصمیم گرفته به او کمک کند.
«کامیلا» نگران سلامتی «جف» است و نگران است که او تواناییهای موسیقیاییاش را از دست بدهد.
«کامیلا» گفته اگر «جف» خانه اش را مرتب نکند و وضعیتش را سر و سامان ندهد، موضوع را گزارش خواهد کرد…
یاسمین (مالک تایید شده) –
عالی بود همین جور با کیفیت ادامه بدین