توضیحات
«Adrian Chiles» به سواحل زیبای مدیترانه سفر کرده اما هدفی که او را به آنجا کشانده گردشگری و دیدن دیدنیهای این سواحل زیبا نیست بلکه مذهب خودش است.
او به تازگی تصمیم گرفته به مدت بیشتر از یک ماه هر روز به کلیسا برود البته هربار به کلیسایی متفاوت.
او برای آمرزش و آرامش به کلیسا رفته و تصور میکرده این کار چالش سختی باشد اما در عوض مجذوب کلیساها، جوامع و مردمی شده که در آنجا احساس معنوی خودش را با آنها شریک شده.
او مجذوب مردمی شده که آرام و بیسروصدا برای عبادت روزانه و انجام اعمال مذهبی به کلیساها و دیگر اماکن مذهبی میروند.
در این برنامه، «آدریان» به مدیترانه سفر میکند، جایی که محل تولد عیسا مسیح است.
البته او در آنجا از مراسم مذهبی پیروان ادیان دیگر نیز دیدن میکند.
آدریان درباره تجربهی خودش اینطور میگوید:من به خدا اعتقاد دارم و همیشه داشتهام؛ این احساسی است که همیشه با من بوده.
خانوادهی من معتقد نبودند و همینطور هیچکدام از دوستان نزدیکم و من هم در بیشتر زندگیم فردی نبودم که مرتب به کلیسا برود.
اما در اواخر سی سالگی، به یک کلیسای کاتولیک رفتم و از بودن در آنجا لذت بردم.
در آنجا احساس میکردم در خانهی خودم هستم چون در بین مردمی بودم که خیلی شبیه من بودند.
یا از نگاهی دیگر، چون در آنجا وقتی به اطرافم نگاه میکردم مردان و زنان زیادی را میدیدم که دوست داشتم با آنها برای نوشیدنی بیرون بروم و این آن احساسی نبود که من نزد کشیش در کلیسای کاتولیک رومی کمی بعد از تولد چهل سالگیم داشتم.
کلیسای من تنها مکانی است برای سپاسگزاری از خدا و نشان دادن اعتقادم به وجود او.
و در پایان همیشه دنبال راهی بودهام که این حس را بهتر بیان کنم.
در کودکی به عنوان یک پسر سفید پوست اهل میدلند غربی و از خانوادهی طبقه متوسط، احتمال زیادی برای من وجود داشته که مسیحی شوم و در میان همهی انتخابها، کلیسای کاتولیک برای من محتملترین و مناسبترین بوده.
اما این احتمال دربارهی یک دین یکتاپرستی دیگر چگونه میبود؟ آیا ممکن بود من یهودی یا مسلمان شوم.
به احتمال قوی بله.
چون فکر میکنم جنبههای مشترک ما از اختلافاتمان بیشتر است.
مشابه فوتبال است.
به عنوان مثال من در اینجا طرفدار باشگاه فوتبال وست بروموویچ آلبیون هستم و آنها را خیلی دوست دارم.
بنابراین در مسابقه به نفع آنها فریاد میزنم.
اما مشابه مذهب، در اینجا هم میان من و طرفداران تیمهای دیگر شباهتها بیشتر از اختلافها است.
مشابه همین وضع دربارهی طرفداران راگبی یا بیس بال هم صدق میکند.
ما همه احساسهای مشابهی داریم؛ مثلن موقع گرسنگی! من در طول مراسم مذهبی مسیحی «مس»، هر روز به کلیسای متفاوتی رفتم.
من در چهلوشش کلیسای متفاوت دعاها و نیایشها را از زبان چهلوشش کشیش مختلف شنیدم.
برای من این مراسم کمتر یک عمل متعصبانهی مذهبی بود و بیشتر نشاندهندهی ایمانی بود که من مجذوب آن هستم.
من در این تجربه متوجه شدم که همهی ما در برابر خدای یکسانی جمع میشویم.
همان خدایی که یهودیها یا مسلمانها هم قبول دارند.
من میخواهم به آنها بپیوندم تا نشان دهم که من باور دارم با وجود همهی اختلافها و نزاعهای مذهبی جهان، میان ما اختلاف کمی وجود دارد.
«آدریان» به این سفر آمده تا درک کند دین های ابراهیمی چه وجه مشترکی با همدیگر دارند و در همان حال چه عواملی آنها را از همدیگر جدا و متمایز میکند.
باورهای متفاوت نسبت به گناه، آمرزش، مسئولیت، زندگی و جهان پس از مرگ.
اما در پایان این سفر و این تجربه، آدریان نمیخواهد از هر دینی بهترینها را جمع کند بلکه او میخواهد پاسخ پرسشهایی را پیدا کند که مذهب او به آنها پاسخی نداده…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.