مقدمه
در این نوشته میبینیم چگونه لپگُلیهای یونان بنیانگذار نخستین حکومت دمکراسی در جهان شدند؟ اما اگر دوست دارید با ما تاریخ کل بشریت رو از ابتدا دنبال کنید, پیشنهاد میکنیم قبل از مطالعه این نوشته, مقاله های زیر را به ترتیب مطالعه کنید:
یونان دقیقا کجا بود؟
درست زمانی که اهرام مصر بهخاطر گذشت قریب به هزار سال از زمان ساختشان بناهای کلنگی محسوب میشدند و الواح حمورابی و کتیبههای گلی سومری بلااستثنا شکسته بودند یا لبشان پریده بود، قبیلهای کوچک از گلهداران و گوسفندچرانان، در جستوجوی علف تازه برای گوسفندان و بزبزهای قندیشان گذارشان به حوالی دانوب افتاد، سرزمینی به نام «هلاس» که بعدها یونان نام گرفت.
این جماعت اصالتاً کرِتی بودند اما شخصاً دوست داشتند «هلنی» صدایشان کنند.
این هلن البته آن هلن شهر تروا نبود بلکه آقازاده «دوکالیون» و «پیرا» بود.
این دو نفر که بودند؟
طبق اساطیر کهن این جماعت یونانی، زئوس ـ خدای خدایان و خالق سایر ربالنوعها ـ یک بار که اوقاتش حسابی تلخ بوده تصمیم میگیرد زمین را با تمام انسانهایش زیر آب ببرد و به قول معروف کلک نوع بشر را بکند.
به مدت چند ماه زمین را آب فرامیگیرد و تنها «دوکالیون» و «پیرا» که در مرتفعترین قلهی کرهی خاکی مستقر شده بودند جان سالم بهدر میبرند و خلاصهی مطلب، باعث و بانی ادامهی حیات بشر بر روی زمین میشوند.
اسطورههای یونان باستان آنقدر پرقدرت هستند که تا به امروز در تار و پود دنیای انسانی تنیده شده و به هر کجا که بنگریم، با آنها روبرو خواهیم شد.
در این برنامه به کاوش در دنیای این اسطورهها پرداخته، به سراغ اساطیر زیر میرویم:
قسمت اول: هرکول
قسمت دوم: فرمانروای مردگان
قسمت سوم: مینوتور
قسمت چهارم: مدوسا
قسمت پنجم: اودیسئوس، نفرین دریا
قسمت ششم: اودیسئوس، انتقام جنگجو
قسمت هفتم: بیو وولف
قسمت هشتم: ثور
قسمت نهم: تالکین و ارباب حلقه ها
قسمت دهم: زئوس
و با بررسی شواهد درمیبابیم این اسطوره ها از کجا آمده اند و چه ریشه هایی در واقعیت دارند!
از این هلنیهای مهاجر ـ اجداد اولیهی یونانیها ـ چیز زیادی نمیدانیم، فقط طبق گفتهی «توکودیدس» مورخ آتنی، حدس میزنیم که آنها جماعت چندان دوستداشتنی و دلپذیری نبودهاند. او دربارهی پیشینیان خود چنین مینویسد:
آنها مثل خوک زندگی میکردند، مانند گراز میجنگیدند و اجساد دشمنان خود را به خورد سگهای محافظ گلههایشان میدادند (که البته این روش مطمئناً به نسبت دفن اجساد، مستلزم صرف وقت و انرژی کمتری بوده است)
آنها حتی به یکدیگر نیز رحم نمیکردند و اگر مجالی دست میداد، زن و بچهی همدیگر را میدزدیدند و تصاحب میکردند.
بله، حقیقت این است که یونانیها از ابتدای امر آدمهای بافرهنگ و متمدنی نبودند و فقط به لطف آشنایی با تمدنهای شرقی بود که کمکم موفق شدند تمدن خاص خود را، که اساس تمدن نوین جهان غرب به شمار میآید، پایهگذاری کنند.
ویل دورانت معتقد است که
«یونانیان سازندهی کاخ تمدن بشری نیستند زیرا آنچه از دیگران گرفتهاند بهمراتب بیش از آن است که از خود برجای گذاشتهاند».
با کشف این موضوع، به نظر کمی عجیب میآید که چگونه سرزمینی که تمدن و فرهنگ وارداتی داشته توانسته به چنین موقعیت و درخششی در عرصهی تاریخ قدیم ـ چه از لحاظ هنری و فلسفی و چه از لحاظ اجتماعی و سیاسی ـ دست پیدا کند.
شاید رمز موفقیت یونانیها را بتوان خیلی کوتاه چنین خلاصه کرد:
رعایت اعتدال و صرفهجویی
اعتدال رویهی معمول فرد یونانی در تمام مسائل زندگیاش بود.
این اعتدال حاکم بر تمام شئونات زندگی روزانهی یونانیان از بدو تولد تا لحظهی مرگ بود.
این اعتدال و صرفهجویی حتی در شکل جامه و پوشاک زنان و مردان آنها نیز واضح و آشکار بود.
آنها به یک تکه پارچهی چلوار یا چیت سادهی بدون نقش، چهارتا قیچی میانداختند و تنشان را با آن بهنحو مقتضی میپوشاندند.
این اعتدال و منطقی بودن تا حد زیادی مدیون محیط اجتماعی ـ سیاسی پیرامون فرد یونانی بود.
مردم سرزمینهای دیگر مانند مصر یا تمدنهای بینالنهرین، تابع احکام و فرامین قانونگذاری بودند که دور از دست و دیدهی آنها، در کاخی با برجهای مرتفع و در محاصرهی نگهبانان و فداییان قدرتمند و غولپیکر زندگی میکرد.
حاکم مصری یا بابلی، در حکم خدای روی زمین بود. مالک جان و مال و ناموس مردم و در یک کلام خود قانون بود.
وقتی یک دهقان ساکن «اور» میگفت که بابلی است منظورش این بود که یکی از صدها هزار ساکن بختبرگشتهی سرزمین بابل است که باید برای پیشوایی که یک «شبه ربالنوع» است تا حد جان بیگاری کند و رنج بکشد.
اما وقتی یک یونانی با افتخار اعلام میکرد که «آتنی»، «اسپارتی» یا «تبسی» است، در حقیقت از شهر و جامعهی کوچکی سخن میگفت که در آن همهی همشهریان بدون آنکه مالک یا مملوک دیگری باشند با حقوق مساوی و برابر اجتماعی در کنار همدیگر زندگی میکردند.
ریشه تفکر فردگرایی یا اومانیسم
اندیشهی «اومانیسم»(فردگرایی) یونانی از همان ابتدا در تضاد با ایدهی استبداد شرقی، اعتمادبهنفس و شخصیت فردی را به روحیهی فرد یونانی تزریق میکرد.
میبینید؟ درحالیکه به انسان مصری یا بابلی یا هندی، مدام تلقین میشد که ذرهای بیارزش از تودهای عظیم است و تنها در حکم چرخدندهای برای نظام حکومتی خود ارزش دارد، این باور مدام به ذهن بشر یونانی تلقین میشد که او بهعنوان یک انسان ارج و قرب خاصی در جامعهی خود دارد و عملکرد و نحوهی رفتارش برای دیگران، جامعه و شهرش حائز اهمیت و حیاتی است.
طبیعتاً ایمان به چنین باوری، ناخودآگاه تکتک این افراد را به سوی کمالگرایی سوق میداد.
روند پیدایش دموکراسی در یونان باستان
اما ببینیم که یونان در عرصهی نظام حکومتی از کجا شروع کرد و به کجا رسید؟
در آغاز امر، همهی یونانیان بهطور مساوی و برابر فقیر یا غنی بودند.
تمام افراد به تعداد برابر و مساوی، گاو و گوسفند داشتند.
کلیهی آنها خانه و زمین داشتند.
اختیار زندگی شخصی و خصوصی هر کسی دست خودش بود و هر وقت لازم میشد در مورد مسئلهای اجتماعی تصمیمگیری شود، همهی مردم شهر در میدان اصلی دور هم جمع میشدند و پس از شنیدن آرا و نظرات ریشسفیدان و افراد فرزانهی خود، با رأیگیری همگانی تصمیم نهایی را میگرفتند.
هنگام جنگ نیز، یونانیها بیباکترین و پردل و جرأتترین آدمِ بینشان را به فرماندهی انتخاب میکردند و در زمان نبرد، تمام دستورات او را بیچون و چرا و اما و اگر قبول میکردند، اما پس از رفع غائلهی جنگ، اگر طرف میخواست رویش را زیاد کند و به بقیه امر و نهی کند با تیپا او را از مملکت بیرون میانداختند.
اختلاف طبقاتی در جامعه یونان باستان
این حکایت حکومت جامعهی یونانیان مقیم یونان در روزهای خوش برابری و مساوات بود، اما طبعاً از آنجا که برابری و مساوات ابنای بشر در تمام نقاط جهان عمری کوتاه و گذرا دارد، خیلی زود در یونان هم طبقات اجتماعی پدیدار شدند و افرادی به لطف هوش بیشتر و یا وجدان بیملاحظهتر خود تبدیل به اغنیایی شدند که پولشان از پارو بالا میرفت و در مقابل جماعتی هم پیدا شدند که بهخاطر سادهلوحی مفرط و یا درستکاری زائد خود فقرایی شدند که آه نداشتند با ناله سودا کنند.
اینگونه شد که اوضاع کمی تغییر کرد و بهجای آن پیشوای پارهوقت ایام جنگ و نبرد، تصمیم گرفته شد که گروهی از برگزیدگان و شایستگان جامعه، یعنی همان پولدارترین شهروندان، بهطور تماموقت رهبری و زعامت جامعه را به عهده گیرند.
حکومت طبقه شایستگان
این طبقهی حاکمه، جزو نخستین پیشگامان اخذ باج قانونی (یا همان مالیات) از مردم بودند.
آنها از مردم پول میگرفتند و پس از آنکه مقدار کمی از آن را صرف خرید بهترین و پیشرفتهترین سلاحهای تولیدشده در مشرقزمین ـ از جمله منجنیق کوتاهبرد، گرز کنترل از راه دور و نیزهی دوربرد ـ میکردند، باقی آن را صرف شایستهتر کردن خود و خانوادهشان میکردند.
کمکم میان اعضای هیئت حاکمه، اختلاف ایجاد شد.
اینکه شایستهترین آنها کدام است و چه کسی حق دارد به بقیه امر و نهی کند بزرگترین و مهمترین معضل ذهنی این افراد شده بود.
دست آخر تکتک اعضای هیئت حاکمه بهطور انفرادی، تصمیم گرفتند که توسط تیغهی شمشیر و خنجر، لیاقت و شایستگی خود را به دیگر اعضا ثابت کند.
تایرانت ها
نتیجهی این تصمیم ظهور «تایرانت»ها یا «جباران» بود، «تایرانت»ها افرادی بودند که پس از قلع و قمع سایر افراد هیئت حاکمه، به شیوهای غیرقانونی، قدرت را در دست میگرفتند.
در حدود قرن ششم قبل از میلاد، دیگر در شهرهای یونان، چیزی به نام هیئت حاکمه وجود نداشت و اداره و قانونگذاری هر شهر با یکی از این «تایرانت»ها بود.
البته، تعداد معدودی از این تایرانتها افراد کارآمد و مسلطی بودند، اما اکثر آنها افراد نالایق و مستبدی بودند که تنها لیاقت پسگردنی و تیپا را داشتند.
تشکیل نخستین نظام دموکراسی
طبیعی بود که لزوم اصلاحات بنیادین ـ در حد ریشهکنی حکومت استبدادی و براندازی «تایرانت»ها ـ بهشدت حس میشد.
سرانجام نارضایتی روزافزون مردم به رهبری شایستگانی که دستشان به هیچ دم خری بند نبود، سبب سقوط «تایرانت»ها و برقراری نخستین نظام دمکراسی شد.
پیشگام این امر خیر «دولت ـ شهر» آتن بود.
(«دولت ـ شهر» یا «کشور ـ شهر» عبارت است از شهری که برای خودش حکومتی مستقل دارد)
دراکو اولین خروجی نظام دوموکراسی یونان
در نخستین انتخابات ـ احتمالی ـ تاریخ بشریت، مردم آتن به پای صندوقهای رأی رفتند تا فردی به نام «دراکو» را به نمایندگی از خود برای حمایت از حقوق فقرا در برابر اغنیا و مظلومین در برابر ظالمین انتخاب کنند.
متأسفانه دراکو یا دراکون انتخاب چندان جالب توجهی نبود، او در نخستین گام، چنان قوانین قضایی شدید و هولناکی وضع کرد که آه از نهاد مردم آتن برآورد.
فیالواقع اگر قرار بود قواعد سیستم قضایی جدید دراکو اعمال گردد، طناب در آتن برای به دار آویختن مجرمین و تبهکاران کم میآمد.
بهزعم دراکو، مجازات اعدام گسترهای وسیع از جرایم مدنی و جنایی، از سرقت سیب باغ مردم و تمسخر افراد پیر و معلول گرفته تا قتل و غارت را شامل میشد.
طبیعتاً آتنیها که افراد منطقی و معقولی بودند تصمیم گرفتند بهجای واردات طناب از خارج آتن، نخست با همان طنابهای موجود در شهر دراکو را دار بزنند و سپس فردی معتدلتر و نرمخوتر را برای رهبری شهر انتخاب کنند.
انتخاب اولین رهبر دموکرات یونان
این نمایندهی «بچه مثبت» آحاد مردم، سولون نام داشت.
تحصیلکردهای از یک خاندان اشرافی قدیمی و با اصل و نسب آتن، که به سرزمینهای بسیاری سفر کرده بود و در مورد انواع و اقسام نظامهای حکومتی و قوانین قضایی و اجتماعی اطلاعات کامل و کافی داشت.
سولون پس از مطالعات بسیار، اقدام به تدوین قوانین و مقرراتی برای شهر آتن نمود که از لحاظ وجههی حقوقی، اکثر آنها حتی امروز نیز قابل اجرا و معتبر است.
سولون در تدوین و وضع این قوانین رعایت اعتدال و انصاف را بهدرستی در نظر گرفته بود.
از جمله جالبترین و مدرنترین قوانین سولون انتخاب هیئت منصفه بود.
از آنجا که قاضی دادگاهها از میان طبقهی ثروتمند جامعه انتخاب میشد (چون دارندهی این منصب هیچ حقوقی دریافت نمیکرد) و ممکن بود در دعوای حقوقی میان فقیر و غنی جانب فرد ثروتمند را بگیرد، این حق به شاکیان داده میشد که پس از اعلام رأی دادگاه، شکایت خود را نزد یک هیئت منصفه، متشکل از سیزده نفر از افراد صالح و معتمد آتن ـ چه فقیر و چه غنی ـ مطرح کند.
لابد حالا میپرسید یونانیها که تمام فکر و ذکر و کار و زندگیشان دخالت در امور حکومتی و مشارکت شفاف در نظام ادارهی مملکتشان بود چطور وقت میکردند به کارهای عادی زندگی روزمرهشان برسند.
طبقه بردگان یونانی
پیش از این گفتیم که یونان دمکراتیک، نه از لحاظ مالی که از لحاظ اجتماعی، جامعهای بیطبقه بود، اما این برابری طبقاتی، تنها اختصاص به شهروندان آتنی داشت، نه طبقهی بردگان و غلامان.
بردگان و غلامان، به همراه زنان حق رأی نداشتند.
به آنها دستمزدی پرداخت نمیشد و تنها خوراک و مسکنشان تأمین میشد.
البته در مواقع بحرانی، مانند زمان جنگ، به بردگان حقوق روزانه میپرداختند تا در راه آزادی و سربلندی یونان و حفظ و حراست آرمانهای بشردوستانهی آن، محکمتر شمشیر بزنند. اما تحت هیچ شرایطی و بهخاطر هیچگونه رشادت یا اقدام فداکارانهای، تابعیت آتن به آنها اعطا نمیشد.
اصولاً مسئلهی شهروندی در یونان باستان، امری مادرزادی بود.
تنها فردی آتنی محسوب میشد که پدر، پدربزرگ و اجدادش، تا آنجا که حافظهی زعمایِ شهر، یاری میکرد، آتنی میبودند.
هیچکس نمیتوانست صرفاً بهخاطر مدت اقامت طولانی یا مال و اموال زیادش شهروند آتن شود.
بههرحال از اصل مطلب دور شدیم، اسم بردگان و غلامان را آوردم تا بگویم که چرخ زندگی روزمره در آن دوران توسط بردگان ـ که شمار آنها بیش از شهروندان آتنی بود ـ میچرخید و فیالواقع مشقّاتی که انسان مدرن امروزی باید بهعنوان وظایف زندگی روزمرهاش به دوش بکشد بر عهدهی بردگان و غلامان بود.
خدماتی چون پختوپز، لباسشویی، نانوایی، تخلیهی زباله و فاضلاب شهر و مشاغلی چون دامداری، کشاورزی، خیاطی، معماری، نجاری، آهنگری، جواهرسازی و… تماماً به عهدهی بردگان بود.
شهروندان دولتشهر آتن
لابد میپرسید این وسط، شهروند آتنی چه میکرد؟
هیچ کار و همه کار، میشود با کمال احترام گفت که فقط فعالیت ذهنی میکرد، و میشود در کمال بیتربیتی گفت که ول میگشت و چرتوپرت میگفت.
به هر روی شهروند مسئول و متعهد آتنی در اوقاتی که به میدان شهر نمیرفت تا در مورد مسائل مهم مملکتی رأی بدهد، یا به تئاتر برای تماشای نمایش جدید «سوفوکل» میرفت و یا با دوستانش دربارهی ارزش ادبی آخرین تراژدی آیسخولوس و یا ایدههای انقلابی اوریپید بحث و گفتمان میکرد
(این اوریپید نخستین فردی بود که در مورد وجود ابرخدایی به نام زئوس ابراز تردید کرده بود)
راحتتان کنم دولتشهر آتن، یک باشگاه بزرگ شبانهروزی بود که شهروندان، مهمانان، بردگان و غلامان، مستخدمین و پیشخدمتان آن محسوب میشد.
آتن زادگاهی دمکراسی می باشد.
استحکامات غیر قابل تسخیر , اولین مجلس سنا , شبکه ی پیچیده ی لوله کشی شهر برای تامین آب شرب مورد نیاز مردم از تمدن آتن محسوب می شود.
پس از ۲۵۰۰ سال ما قادر خواهیم بود تا این چشم انداز را بار دیگر نشان دهیم و این جهان گمشده را بازسازی کنیم.
البته امیدوارم وقتی به بردگان و غلامان آتنی اشاره میکنم، فلکزدگان رنگینپوست کلبهی عمو تام هریت بیچراستو و یا فیلم «آمیستاد» استیون اسپیلبرگ را در ذهنتان مجسم نکنید.
بردگان آتنی از قماش آن رنگینپوستان تیرهروزی نبودند که تا سرحد مرگ کار میکردند و شکنجه میشدند.
درست بود که آنها حق دخالت در امور جامعه را نداشتند اما بهعنوان عناصر زحمتکش و مؤثر شهر ارج و قرب خاصی داشتند.
حال و روز بسیاری از این بردگان ـ از لحاظ وضع خورد و خوراک، پوشاک و مسکن ـ از خیلی از شهروندان فقیر آتنی بهتر بود.
در حقیقت، یونانیان بردهداری را نه مسئلهای نژادی که ضرورت نهادینهی جامعهی مدنی خود میدانستند و اعتقاد داشتند که بدون نیروی کار بردگان کوشا و فعال هیچ مملکتی روی تمدن و ترقی را نخواهد دید.
سبک زندگی یونانیان باستان
بد نیست در اینجا سری به اندرونی یونانیان بزنیم.
خانه و زندگی یونانی های باستان
خانه و زندگی یونانیان بسیار ساده بود. خانهی فرد یونانی بهطور معمول چهار دیوار و یک سقف داشت، به همین سادگی.
راستی، خانهی آنها یک در هم داشت چون بههرحال باید از یک راهی وارد خانه میشدند، اما به شما اطمینان میدهم که در خانههای یونانی معمولاً از پنجره خبری نبود و آنها کمال اطمینان را داشتند که اگر کسی را از در بیرون کنند، امکان ندارد بتواند از پنجره بازگردد.
آشپزخانه و اتاق پذیرایی یونانیها در بیرون خانه قرار داشت، چون فرد یونانی دلیلی نمیدید که در روزهای بارانی مهمانی را به حضور بپذیرد و احتمالاً به آشپزی در هوای نامطلوب نیز تمایل چندانی نداشت.
میشود گفت خانهی فرد یونانی، تنها، اتاقخواب او محسوب میشد. البته اگر او فیلسوف بود محل تفکر و تألیفش نیز بود.
تزیینات خانهی یونانی هم ساده و انگشتشمار بودند.
یک مجسمهی زئوس، ونوس یا یک ربالنوع دیگر و یا یک گلدان گل و گیاه ویژهی خانههای باستانی.
منظرهی یک خانهی یونانی متعلق به مردی متأهل و عیالوار در روزهای عادی چنین بود:
در یک طرف حیاط خانه بردهای غذا میپخت، در سوی دیگر، بردهی دیگری به اطفال خانه درس میداد و در کنج سوم، بانوی خانه با همسایگانش کلهی قوم و خویشهای همسرش را بار میگذاشت.
(زن یونانی بهندرت از خانه خارج میشد چون در آن زمان اعتقاد بر این بود که خروج زن شوهردار از منزل و رؤیتش در کوچه و خیابان چندان صورت خوشی ندارد).
غذای مردم در یونان باستان
یونانیها غذاهای ساده میخوردند و این کار را هم با حداکثر سرعت انجام میدادند.
در نظر یونانیها، صرف غذا یک وقتکشی ناگزیر برای ادامهی حیات بود و برخلاف رمیها، هیچ علاقهای به افزایش تشریفات و اقلام موجود در سر سفره نداشتند.
غذای معمول یونانیها، نان و شراب با کمی گوشت و سبزیجات تازه بود.
یونانیها، بسیار کم آب میخوردند. در حقیقت آنها تنها وقتی آب میآشامیدند که هیچچیز دیگری برای نوشیدن نبود، چون باور داشتند که آب سرمنشأ تمامی بیماریها و امراض ناشناخته است.
آنها البته همدیگر را برای صرف شام و ناهار دعوت میکردند اما در این مهمانیها، مدعو همیشه باید غذایش را همراه خودش میآورد. در حقیقت این بیشتر دعوت به صحبت سر سفرهی غذا بود تا دعوت به صرف غذا.
اخلاق و مرام یونانیان باستان
یونانیان ساده میپوشیدند، مرتب استحمام میکردند و آبریزگاههایشان سیفون آب داشت.
آنها سعی میکردند حتیالمقدور، پاکیزه و نظیف باشند. ریشهایشان را مرتب میتراشیدند، هر روز شنا میکردند و حتیالمقدور از پوشیدن لباسهایی با رنگهای تند و مدلهای غریب اجتناب میکردند.
تجارت در یونان باستان
هرچند یونانیها در جریان معاملاتشان با فنیقیها، بهدفعات کلاههای گشادی سرشان رفته بود اما حداقل بهمرور زمان توانسته بودند فوت و فن تجارت را خوب فرابگیرند.
آنها با تأسیس نخستین شرکتهای تجاری ـ بازرگانی جهان، فنیقیها را انگشتبهدهان کردند و بهمرور زمان با ارائهی خدمات بهتر و عرضهی اجناس مرغوبتر، توانستند بازار آسیای صغیر را قبضه کنند و فنیقیها را از صحنه خارج کنند.
فنیقیها که در آن زمان هنوز کاملاً منقرض نشده بودند بابت این ماجرا خیلی دلخور شدند، اما از آنجا که خودشان خوب میدانستند زورشان به نیروی دریایی قدرتمند یونان نمیرسد، ترجیح میدادند تنها ته دلشان به آبا و اجداد یونانیها فحشهای دریوری بدهند و صبر کنند، صبر کنند و…
بله آنها آنقدر صبر کردند، تا اینکه امپراتوری هخامنشی تصمیم گرفت به یونان حمله کند.
در فاصلهی جنگهای ایران و یونان و ظهور اسکندر، تاریخ صد و پنجاه سالهی طلایی و درخشان یونان قرار دارد. دورانی که در آن فلسفه بال و پر گرفت و هنر تثبیت شد.
اسکندر کبیر آخرین فنون را در تسخیر تمدن ها به کار گرفت.
او نقشه ی سرزمین ها را از مصر تا هندوستان تغییر داد و یک جهان یونانی تازه پدید آورد.
اما هیچ حکومتی بدون پادشاه پایدار نخواهد بود و با مرگ ناگهانی و شگفت انگیز اسکندر, امپراطوری او با همان سرعتی که بنا شده بود فرو پاشید.
بسیاری از مورخین و جامعهشناسان تاریخی، اهمیت یونان در پایهریزی فرهنگ و تمدن نوین جهان بشری را در آزاداندیشی و اتکای ایشان به فکر و ذهن بشری میدانند.
در حقیقت یونانیها نخستین ملتی در جهان قدیم بودند که به سنتها و خرافات گذشتگان و پیشینیان خود پشت کردند و ترجیح دادند بهجای آن، منطق و قدرت استدلال را ملاک زندگی خود قرار دهند.
یونانیها پیشگامان عالم فلسفه بودند.
یونان باستان: زادگاه فلسفه
اما راستی این فلسفه چیست؟
برخی آن را علم همراه با تخیل میدانند و برخی دیگر از آن با عنوان فکر کردن با اعمال شاقه یاد میکنند.
افلاطون از آن بهعنوان «آن لذت گرامی و گرانبها» یاد میکند و سیسرون میگوید «هیچچیز پوچ و بیمعنی نیست که در کتب فلسفه پیدا نشود.»
ویل دورانت معتقد است نخستین فلاسفه، بازرگانانی بودند که مردم را به دو دستهی سادهلوح و سادهلوحتر تقسیم کردند.
ارسطو، سوفسطائیان را نخستین فلاسفهی یونان برشمرده است.
سوفسطائیان، حکمای دورهگردی بودند که بزرگترین تفریحشان در زندگی به نقد کشیدن محرمات مذهبی و سیاسی و اجتماعی بود.
کمتر سنت و اعتقاد اجتماعی دینی را میتوان یافت که سوفسطائیان آن را به بحث نگذاشته باشند و به عبارت صریحتر، پنبهاش را نزده باشند.
تالس
یکی از نخستین فلاسفهی شهیر و نامی یونان، «تالس» بود.
او با پرسشهای بیپایانش دربارهی هستی و بشر جداً مایهی دردسر خود و اجتماعش بود.
او اعتقاد داشت که آب مادهی اصلی جهان است و ابر و سنگ و خاک و گیاهان و جانوران شکلهای گوناگون آن هستند، به اعتقاد او در فراگرد مداوم دگرگونی، نخستین آدمیان از ماهی زاییده شدهاند.
او همچنین سالهای بسیاری را صرف کشف سوراخ یخ نمود، سوراخی که بهزعم او از طریق آن آب به بیرون میچکید.
سقراط
از تالس و عقاید غریبش که بگذریم، باید به سقراط اشاره کنیم.
به قول ویل دورانت، اگر بخواهیم دربارهی سقراط از روی مجسمهی نیمتنهاش که در «بریتیش میوزیوم» قرار دارد قضاوت کنیم باید بگوییم او بهقدری زشت و بدترکیب بوده که بیشتر به یک باربر شباهت داشته تا مشهورترین فیلسوف یونان باستان.
در این مستند بتانی هیوز به دنبال بهترین متفکران دوران باستان به هندوستان،یونان،چین سفر می کند تا با این متفکرین برجسته که بودا ،سقراط و کنفسیوس هستند آشنا شود.
دربارهی سقراط چه چیزهایی میدانیم؟
او کار نمیکرد، به فردای خود اصلاً و ابداً اهمیت نمیداد، دعوت به سر سفرهی غذا را هیچگاه رد نمیکرد و در مقابل یک وعده غذای خوشمزه حاضر بود در عمیقترین و دشوارترین مباحث و جدلهای فلسفی شرکت کند.
او زندگی زناشویی ناخوشایندی داشت و زن و فرزندان خود را به امان خدا رها کرده بود.
در نظر گزانتیپ، همسرش، سقراط به هیچ دردی نمیخورد.
تنبلی بود که برای خانواده خود بیش از آنکه نان بیاورد، مباحث و مسائل فلسفی مطرح میکرد.
البته گزانتیپ هم مانند سقراط از مباحثه لذت میبرد اما ترجیح میداد به جای حل مسائل بشری و جهان هستی، طیاین مباحثات تکلیف خرجی خانه و خوراک و لباس خودش و بچهها را روشن کند.
اعتقادات سقراط در باره فلسفه
سقراط اعتقاد داشت که فلسفه وقتی آغاز میشود که بشر به صحت و سقم تمامی آرا و معتقدات و آداب و رسومی که برای او و جامعهی پیرامونش بسیار گرامی است شک کند.
جملهی معروفش «من تنها یک چیز میدانم و آن اینکه هیچ نمیدانم» در حقیقت مانیفست فلسفهی اوست.
سقراط دربارهی مسائل بسیاری فکر میکرد و سخن میگفت اما سخنانش دربارهی مسائل حکومتی و مذهبی بیش از هر چیز او را دچار دردسر کرد.
نظر سقراط پیرامون حکومت یونان
در زمینهی حکومت، سقراط اعتقاد داشت که هیچچیز مسخرهتر از دمکراسی نیست؛ زیرا عوام بر آن مسلط هستند و تابع هوی و هوس اشخاص است.
اعتقادات مذهبی سقراط
در زمینهی مذهب، تنها علت وجود ربالنوعهای بیشمار و تکثرگرایی ملکوتی را، ضمانت اجرایی پایبندی مردم به اخلاق میدانست.
سقراط حکومت شایستگان (آریستوکراسی) و پرستش خدای یگانه را راهحل نهایی مسائل مذهبی ـ سیاسی میدانست.
خب انتظار داشتید با چنین عقاید تند و آتشینی چه سرنوشتی در انتظار سقراط باشد؟
سخنان پرشور سقراط انقلابی در جوانان آتنی بهپا کرد.
مسئولین امور، پس از فرونشاندن غائله، سقراط را دستگیر کردند و پس از برگزاری یک دادگاه فرمایشی، او را به جرم آزردن زئوس و خدشهدار کردن ایمان جوانان برومند آتنی، محکوم به مرگ توسط نوشیدن جام شوکران کردند.
افلاطون
اما افلاطون، او شاگرد شایستهی مکتب سقراط بود.
در حقیقت برخورد با سقراط مسیر زندگی افلاطون را تغییر داد.
برخلاف سقراط، افلاطون هم خوشبر و رو بود و هم پولدار.
ضمن اینکه بابت زوربازوی زیادش و شانههای پتوپهنش لقب افلاطون (به معنی صاحب شانههای درشت و قوی) را به او داده بودند.
افلاطون قهرمان چندین دوره مسابقات بدنسازی نیز بود.
بله، تعجب نکنید!
یونانیان اولین پیشگامان ورزش انسانساز زیبایی اندام بودند و هر سال مسابقاتی به نام قویترین مردان یونان برگزار میکردند که رقبا در آن با پاره کردن زنجیرهای آهنی، خم کردن دیس مسی و اعمال احمقانهی مشابه، ارادت قلبی خود به هرکول ـ ربالنوع زوربازو ـ را به رخ خلقالله میکشیدند.
بله، معمولاً از هر یک میلیارد جوان این شکلی، یک فیلسوف درمیآید، اما افلاطون حقیقتاً متفکری منحصربهفرد بود.
او گود زورخانه و تشک کشتی را رها کرد تا در کلاسهای درس استاد سقراط شرکت کند.
بیست و هشت ساله بود که سقراط را بهخاطر نوشیدن جام شوکران، از دست داد.
بابت حضور فعال و برجستهاش در مباحث فلسفی و جلسات درسی سقراط، آشنایان و دوستانش به او توصیه کردند که با توجه به پس بودن هوای آتن، به نقاط خوشآبوهوای جهان کوچ کند.
افلاطون بعد از مرگ ارسطو
افلاطون ظرف دوازده سال دور دنیا گشت و در سال ۳۸۷ پیش از میلاد و در سن چهلسالگی به آتن بازگشت و تدریس و تألیف آثار فلسفی را شروع کرد.
برجستهترین اثر افلاطون مجموعه مکالمات اوست که در میان آنها «جمهوری» سرآمد کتب دیگر است.
افلاطون در این کتاب اعجابآور، ضمن معرفی اتوپیا (مدینهی فاضله)ی خود، نظراتش در مورد ماوراءالطبیعه، خداشناسی، اخلاق، روانشناسی، فن تربیت، سیاست و هنر را شرح میدهد.
از جمله نظرات او در حوزهی مسائل مردمی و حکومتی این چند نمونه را داشته باشید:
نظریات افلاطون درباره مسائل جامعه و حکومت یونان
مردم فهم و شعور کافی برای ادارهی امور خود ندارند و فقط آنچه را پیشوایانشان برای خوشایند آنها میگویند تکرار میکنند.
برای اینکه عقیدهای مقبول یا مطرود عامه باشد کافی است آن را در نمایشی عمومی بستایند یا مسخره کنند.
هنگامی که حاکم جباری از مزاحمت تمامی مخالفان داخلیاش، چه از طریق تبعید و زندانی نمودن ایشان و چه از راه اعدامشان، آسوده میشود، برای یافتن دشمنی موهوم به فراسوی مرزهایش مینگرد.
زیرا ملتی که تحت یوغ یک حکومت استبدادی قرار دارند حتی از یک دوره آرامش مقطعی نیز برای ایجاد حکومتی آزادمنشانه در کشورشان سود میجویند.
هر زمان که جایگاه و مقام دولتی برای سیاستمدار چنان گرم و نرم باشد که ترک آن برای او غیرممکن شود، فساد و تباهی او آغاز میشود.
دمکراسی تکاملیافتهترین شکل حکومت است که تنها شایستهی جامعهای متشکل از خدایان است نه یک مجموعه انسانی.
برای برابری با خدایان؛ کافی است که انسان به همان اندازه ستمکار شود.
هنر در یونان باستان
اما چگونه جلفبازی یونانیان به یک فرم هنری تبدیل شد؟
شعر خوانی در یونان باستان
توجه و اقبال یونانیان به عالم هنر و ادب در آغاز تنها در تنظیم و سرودن اشعاری بود به افتخار اجداد دلاورشان که تروا را فتح کرده بودند و یا پدربزرگهای تیزهوششان که توانسته بودند اجناس بنجل فنیقیها را پس بدهند.
این اشعار در اماکن عمومی قرائت میشد و جماعت بیکار یونانی، جمع میشدند تا به آنها گوش کنند اما اشتباه نکنید، تئاتر که گهواره و خاستگاهش سرزمین یونان است از دل این اشعار حماسی و شورانگیز بیرون نیامد.
فستیوال های یونان باستان
یونانیها، عاشق جشن و پایکوبی و مسخرهبازی بودند.
هر سال آنها به افتخار دیونیسوس، ربالنوع نوشیدنیهای منکراتی، جشنی باشکوه برپا میکردند.
در جریان این جشن آنها در دستههای چندصدنفری در خیابانها رژه میرفتند و سرودخوانان و دستافشان به ستایش و سپاسگزاری «دیونیسوس» میپرداختند.
از آنجا که در یونان همه شرابخوار بودند (یونانیها همانطور که گفتیم تنها مصرف آب را شنا کردن و ماهی گرفتن از داخل آن میدانستند) میتوانید به اهمیت ویژهی این جشن ـ که بهنوعی روز ملی سرزمین یونان قدیم به شمار میرفت ـ پی ببرید.
در آن زمان تصور میشد ربالنوع شراب به همراه گروهی ساتیر (ساتیرها شبه الهههایی بودند که نصف بدنشان انسان و نصف آن بز بود. بله، حق دارید ترکیب مضحکی است. بیخود نیست که این کلمه در زمان معاصر مترادف نمایشهای طنز و مضحکه است) در میان تاکستانها زندگی میکند، پس جماعتی که در این تظاهرات میپرستانه شرکت میکردند، خود را بهشکل بزغاله درمیآوردند، شاخهای مو در دست میگرفتند و بعبع میکردند.
کلمهی یونانی برای بز «اویدوس» و برای خواننده «تراگو» است.در نتیجه به خوانندهای که مثل بز میخواند، خطاب میشد.
فیالواقع کلمهی تراژدی که ما امروز با حزن و اندوه برای اشاره به نمایشهای سنگین و تلخ میبریم، روزگاری در مفهوم «خوانندهی بزغالهای» بهکار میرفته است.
دریافت وجه تشابه خوانندهی بزغالهای با مثلاً هملت کمی تا اندکی دشوار است، اما در سطور آینده به شما میگویم که چطور این بالماسکهی مضحک طویلهای، در گذر زمان به نمایشهای تراژیک و کمدی ارزشمندی تبدیل شد که قریب چندصد سال است سالنهای نمایش را به تسخیر خود درآوردهاند.
پیدایش هنر تئاتر از دل کارناوال های یونانیان
بله، کارناوال خوانندههای بزغالهای در ابتدا برای مردم یونان بسیار جذاب بود آنها در دو طرف جاده میایستادند و نخودی یا خرکی میخندیدند.
اما طبیعی بود که خیلی زود این نمایش یکنواخت آوازخوانی به شیوهی چهارپایان برای یونانیها خستهکننده و بیمزه شد.
از آنجا که از نظر یونانیها، بیمزهگی به همراه «زشتی» و «پیری» سه ارمغان پلید اهریمنی بودند، ترتیبدهندگان اینگونه نمایشها بلافاصله به دست و پا افتادند تا تنوعی در برنامههای خود ایجاد کنند.
اینچنین بود که شاعری جوان ـ که دانستن نامش هیچ دردی از من و شما دوا نمیکند ـ با ابتکاری جالب توجه، بار دیگر توجه مردم را معطوف این نمایشها کرد.
این ابتکار به این شکل بود که در حین رژه جماعت شبهبزغاله، یکی از افراد گروه از صف جدا میشد و درحالیکه سایرین در زمینه، مشغول بعبع کردن بودند، روایت طنزآمیزی را از داستانهای اسطورهای یونان میخواند و خودش بلندتر از بقیه میخندید.
برای بشر امروزی تصور چنین نمایش ابتدایی احتمالاً بسیار چندشآور و لوس است، اما برای یونانیهای ماقبل اسکندر، این قضیه حکم تنوعی جذاب و نوآوری حیرتانگیزی را داشت.
نخستین نمایشنامه های نویسان یونان باستان
به مرور زمان شاعران و نویسندگانی از راه رسیدند که تخصصشان نوشتن متونی برای این نمایشها بود.
آیسخولوس
آیسخولوس را نخستین نمایشنامهنویس تاریخ جهان، به مفهوم کلاسیکش، میشناسند.
او بسیار فعال و پرکار بود و طی هشتاد و یک سال عمرش، هشتاد نمایش نوشت (یعنی سالی یک نمایش، منهای سال اول تولدش که گویا مشغول فراگیری خواندن و نوشتن زبان یونانی بوده است)
ابتکار بزرگ او در عرصهی نمایش، استفاده از دو شخصیت بازیگر بود.
سوفوکل
سوفوکل، نمایشنامهنویس شهیر نسل پس از آیسخولوس، شمار شخصیتهای نمایش را به سه تن افزایش داد و بالاخره وقتی «اوریپید» نگارش تراژدیهای مصیبتبارش در قرن پنجم قبل از میلاد را شروع کرد، آزادی آن را داشت که هر تعداد شخصیت که میخواهد وارد ماجرای نمایشاش کند.
در آن روزگار اکران یک نمایش جدید به اندازهی برگزاری انتخابات برای مردم اهمیت داشت و نمایشنامهنویسانِ موفق ارج و قربی برابر سرداران فاتح داشتند.
طبیعی بود که با دگرگونی شکل نمایش، مکان آن نیز تغییر کرد.
در ابتدا، محل اجرای این نمایشها در درههای نزدیک شهر آتن بود.
مردم روی صخرههای سنگی مینشستند و بازیگران در میان آنها نمایش را اجرا میکردند.
اندکاندک، صحنهی نمایش از دامن طبیعت به مرکز شهر منتقل شد.
مردم در چادرهایی بر روی نیمکتهای چوبی که بهشکل نیمدایره چیده شده بود مینشستند و بازیگران بر روی سن نمایش هنرنمایی میکردند.
از آنجا که بازیگران اولیهی این نمایشها آماتور و غیرحرفهای بودند و میمیک چهرهشان جداً افتضاح بود، برای صحنههایی که قرار بود گریه کنند، عصبانی شوند یا بخندند از ماسکهای گلی که چهرههای خندان، گریان یا عصبانی بر روی آنها نقش بسته بود، استفاده میکردند.
skene کلمهی یونانی برای چادرهای نمایش بود و این کلمه بعدها با تلفظ «سن» برای اشاره به صحنهی نمایش بهکار رفت.
دین و مذهب در یونان باستان
از لحاظ مذهبی هم باید اشاره کرد که یونانیان اولین بتپرستان اومانیست بودند.
با اینکه آتنیها و اسپارتیها زندگی نسبتاً سالمی داشتند ـ در مقایسه با مثلاً رمیها ـ اما زندگی خصوصی خدایانشان جنجالی و سرشار از فسادهای اخلاقی و اجتماعی بود.
زئوس خدای خدایانشان مدام سر و گوشش میجنبید و مشغول تعرض به الههها، نیمهخدایان و آدمهای عادی بود و پهلوان افسانهای و نیمهخدایشان هرکول بعد از تجربهی هفتخوانش جز زنبارگی هیچ هنر دیگری از خود نشان نمیداد و آخر سر هم بابت هوو آوردن سر خانمش با پوشیدن لباسی آغشته به خون سمی یک نیم اسب نیمهانسان مرگ خاکتوسری داشت.
طبیعی بود که برای درهم شکستن اقتدار دروغین این ایزدان منحرف و سیاهکار یونانیها به این نتیجه رسیدند که پرومته را اختراع کنند؛ ایزدی که با هدیهی آتش به انسان او را از بند ایزدان دغل خلافکار آزاد کرد.
چند مستند دیگر از یونان باستان
یونانی ها در ضمن اولین کسانی بودن که سلاح های مسمویت زا رو، با آغشته کردن سر نیزه هاشون به انوع سم، از سم عروس دریایی گرفته تا فضولات انسانی و سم مار و گیاهان، درست کردن.
اون ها همین طور اولین کسانی بودن که از آتش به عنوان وسیله ای برای ایجاد رعب و وحشت استفاده کردن.
مایکل ما رو به پروفسور جان هالدون معرفی می کنه که سلاحی به نام آتش یونانی رو بازسازی کرده.
این اسلحه توسط یونانیان بیزانسی درست می شده و خیلی به اون چه که ما امروز بهش ناپالم یا بمب آتشزا می گیم شباهت داشته.
از پزشکی مدرن گرفته تا سلاحهای کشتار جمعی٬ استادیومهای ورزشی و یا ابزار علم ستارهشناسی٬ در این مجموعه تاریخچهی چیزهایی را بررسی میکنیم که در زندگی روزمرهمان مورد استفاده قرار میگیرند.
با تماشای این برنامه یاد میگیریم که چگونه و به چه دلیل اختراعات کهن توسعه یافته و چگونه به پیشرفت جامعه مدرن کمک کردهاند.
همچنین با نگاهی به تمدنها و فرهنگهای مختلفی که این ابداعات در آنها شکل گرفتهاند٬ به بررسی شیوه زندگی در آنها نیز خواهیم پرداخت.
تخیلات یونانیان اولین تئاتر را ایجاد کرد و نوبوغشان باعث ساخت اولین صحنه ی آکوستیک گردید.
آنها چطور توانستند این صحنه را که تا امروز بی بدیل بوده را طراحی کنند ؟
یونانیان باستان چطور توانستند این ابدعات بی نظیری را در سر آغاز تاریخ اروپا تحقق ببخشند؟
پرسش های پرتکرا درباره تمدن یونان باستان
یونان باستان به چه چیزی معروف است؟
یونانیان سهم مهمی در فلسفه، ریاضیات، نجوم و پزشکی داشتند. ... یونانی ها به دلیل مجسمه سازی و معماری پیچیده خود شناخته شده بودند . فرهنگ یونانی بر امپراتوری روم و بسیاری از تمدن های دیگر تأثیر گذاشته است و امروزه نیز بر فرهنگ های مدرن تأثیر می گذارد.
یونان باستان در کجا قرار داشت ؟
تمدن یونان باستان در یونان امروزی و در امتداد سواحل غربی ترکیه متمرکز بود. با این حال، استعمارگران یونان باستان شهرهایی را در سراسر دریای مدیترانه و در امتداد سواحل دریای سیاه ایجاد کردند.
حقایق برتر در مورد یونان باستان چیست؟
یونان باستان دارای ایالت-شهرهای زیادی بود. ... ماراتن ها از زمان یونان باستان آمده اند! ... حدود یک سوم یونانیان باستان برده بودند. ... اولین دارندگان هیئت منصفه بزرگ بودند! ... آنها خدایان و الهه های زیادی را می پرستیدند. ... دوازده نفر از خدایان و الهه ها در کوه المپ زندگی می کردند. ... یونانیان خود را «هلن» می نامیدند
در یونان باستان چند خدا وجود داشت؟
در اساطیر یونان باستان، دوازده خدا و الهه از بالای کوه المپ یونان بر جهان فرمانروایی می کردند.
مهمترین اختراعات یونان باستان کدام است؟
یونانی ها اختراعات بسیاری را به جهان هدیه کرده اند. بر اساس برخی منابع، یونانی ها مسئول ساعت زنگ دار، کامپیوتر، دوش، درهای اتوماتیک ، نقشه برداری، کیلومترشمار، استادیوم و پل قوسی هستند.
یونان باستان چه تفاوتی با امروز دارد؟
جامعه یونان نیز مانند امروز ما اداره می شد. ... هم مردان و هم زنان یونانی می توانند شهروند ایالت باشند، بنابراین می توانند از امتیازاتی مانند محافظت در برابر خشونت برخوردار شوند. اما تفاوت عمده یونان باستان با دنیای امروز ما این است که بردگانی داشتند که دارایی سایر شهروندان یونانی محسوب می شدند.
یونانی ها چه می پوشیدند؟
یونانی ها لباس های سبک می پوشیدند زیرا آب و هوا در بیشتر سال گرم بود. لباس آنها معمولاً از دو قسمت اصلی تشکیل می شد: تونیک (یا پلوس یا کیتون) و خرقه (هیمیت). لباس ها با گیره ها یا سنجاق های زینتی در شانه و کمربند، ارسی یا کمربند در کمر محکم می شدند.
زندگی روزمره یونان باستان چگونه بود؟
یونانیان باستان خود را مشغول می کردند و کارهای روزمره، حواس پرتی و سرگرمی های زیادی برای متنوع نگه داشتن زندگی روزمره در دسترس بود. خرید در بازارهای آگورا، انجام خدمات هیئت داوران، تماشای رویدادهای ورزشی یا گوش دادن به آخرین نمایشنامه، یونانی ها را از خانه دور می کرد.
یونانیان باستان برای ناهار و شام صبحانه چه می خوردند؟
صبحانه یک وعده غذایی سبک بود که معمولاً شامل نان یا فرنی بود. در ناهار، یونانی ها ممکن است ماهی، پنیر، حبوبات و میوه بخورند . و سپس، آنها یک شام مفصل میخوردند! هنگام غروب آفتاب، یونانی ها سفره های خود را با انواع غذاها، سبزیجات، ماهی، حبوبات، پنیر، نان، زیتون و شراب پر میکردند.
دوران طلایی یونان باستان چگونه به پایان رسید؟
مرگ نهایی یونان باستان در نبرد کورنت در سال 146 قبل از میلاد رخ داد .
یونان باستان به چه چیزی مشهور است؟
یونان به دلیل مهد تمدن غرب ، زادگاه دموکراسی، بازی های المپیک و تاریخ باستانی و معابد باشکوه آن شناخته شده است. معابد باستانی یونان شامل پارتنون در آکروپولیس در آتن، معبد آپولو در دلفی و معبد پوزیدون در سونیون است.