تمدن مصر باستان یک جورهایی قدیمیتر از تمدنهای بینالنهرین بود و یک جورهایی جدیدتر!
از لحاظ تاریخی، مدنیت یکی دو هزار سال پیش از مصر در منطقهی بین النهرین شکل گرفت، اما ثبات دولت و جامعهی مصر بسیار بیشتر از بینالنهرین بود و به همین دلیل بیش از هر تمدن باستانی دیگر در موردش اطلاع و آگاهی داریم.
آموزه هایی از تمدن مصر باستان
مصریان چیزهای بسیاری به جامعهی بشری آموختند.
آنها کشاورزانی فوقالعاده بودند، دربارهی آبیاری و کانالکشی، اطلاعات و تجربیات بسیاری داشتند.
آنها بنیانگذار نخستین معابد ـ به مفهوم کلاسیک ـ بودند، ابداعکنندهی نخستین تقویم خورشیدی جهان بودند (تقویم آنها با تغییراتی اندک حتی امروزه نیز قابل استفاده است) و مهمتر از همه مصریان نخستین جماعتی بودند که دریافتند چگونه برای استفادهی نسلهای آینده سخنان خود را مکتوب کنند.
در جهانی که حرف بخشی از باد هوا تلقی میشد و ارزش ثبت کردن نداشت، این اختراع مصریان کم از کشف آتش نداشت.
در یک کتیبهی قدیمی مصری چنین آمده است:
بدون نوشتن، انسانها، همچون سگ و گربه هستند که نمیتوانند از خاطرات جوانیشان چند درس ساده به تولهی تولههایشان بدهند.
هیروگلیف: خط مقدس مصر باستان
مصریان باستان پنج هزار سال پیش، از خط هیروگلیف برای نوشتن آثار و مکاتبات خود استفاده میکردند.
این خط حدود دو هزار و پانصد سال پیش اندکاندک در خود مصر منسوخ شد و تا دو قرن پیش خواندن آن برای جهانیان و در نتیجه پی بردن به اسرار تمدن مصر در دوران طلایی اوج و شکوهش ناممکن و بعید بود.
با اینکه مصر سرزمین صعبالعبور و دشواری برای ماجراجوییهای جهانگشایان بود (این سرزمین از هر سو با بیابانهای وسیع احاطه شده بود) اما در طول تاریخ شش هزار سالهاش بارها مورد تاختوتاز اقوام مهاجم قرار گرفت که اکثر این یورشها توأم با موفقیت و تسخیر کامل مصر بود.
جولیوس سزار
یکی از آخرین جهانگیران نامی که هوس فتح مصر به سرش زد جولیوس سزار نامی بود.
جولیوس سزار در قرن اول پیش از میلاد، هنگامی که فاتحانه وارد مصر شد، در مورد دیوارهای پوشیده از تصاویر ریز و درشت معابد و کاخهای میدان کنجکاوی نکرد.
بهزعم او این تصاویر زشت، احتمالاً نقاشیهای خامدستانه برای ثبت تاریخ کشوری بیگانه بودند و «تاریخ» و «کشور بیگانه» دو مقولهای بودند که سزار کوچکترین علاقهای به آنها نداشت.
پس بلافاصله دستور داد که روی این تصاویر بیمعنی، یک آستر بزنند و بهجای آن یک کاغذ دیواری از جنس پاپیروس با تصاویر مراسم جشن عقد و عروسی خودش و کلئوپاترا را نصب کنند.
سزار نمیدانست که این تصاویر زشت دیواره معابد و کاخها، در حقیقت متون مکتوبی به خط هیروگلیف، خط مقدس مصر باستان هستند که از فرهنگ و تمدن طلایی آن دیار حکایت میکنند.
این خط، در آن زمان، در خود مصر نیز ناآشنا بود، چون آخرین کاهنان مصری که قدرت خواندن چنین خطی را داشتند، سالها پیش فوت کرده بودند و بر اثر استیلای اقوام مختلف بر خاک مصر در ادوار متفاوت، زبان و خط این کشور کاملاً دگرگون شده بود.
آگوستین
با اینکه آگوستین امپراتور پس از به قدرت رسیدن دستور داد کاغذدیواریهای معابد مصر را پاره کنند، اما خط هیروگلیف و پیشینهی باستانی مصر تا هفده قرن بعد همچنان ناشناخته ماند.
در حقیقت یک جهانگشای دیگر که نه به تاریخ تمدن علاقه داشت و نه خط هیروگلیف، ناخواسته سببساز این امر خیر فرهنگی شد!
ناپلئون بناپارت
این «سردار جنگندگی» همان ناپلئون بناپارت مشهور بود که همزبان با داییجان ناپلئون خدابیامرز معتقد بود که «تمام بدبختی عالم و آدم زیر سر انگلیساس».
بناپارت برای دفع شر انگلستان تشخیص داد که بایست گرگ پیر را نخست از مستعمرهها و کلنیهایش (کلنی یک جور مستعمره است که به آن کلنی میگویند) بیرون راند.
او برای تحقق این ایده، تصمیم گرفت از طریق مصر به خاک هندوستان لشکرکشی کند.
حالا چرا مصر؟
بهخاطر اینکه او از طریق کانال سوئز و طی یک مسیر دریایی، میتوانست در مدتی کمتر از یک ماه خود را به خاک هند برساند.
رمز گشایی از خط مقدس مصریان
بههرحال لشکر ناپلئون بهخاطر تحولات جاری منطقه در مصر به گل نشست و سربازان او مجبور شدند برای مدت طولانی در خاک آن کشور اتراق کنند.
طبیعی بود که این سربازان هم دل داشتند و دوست داشتند که برای عزیزان و دلبندانش نامهنگاری کنند.
اینگونه بود که یک روز افسر جوان فرانسوی که برای الهام گرفتن در نوشتن نامهای عاشقانه به یکی از معابد باستانی مصر رفته بود، ناگهان به کشف بزرگی نائل شد.
در حقیقت جوانک سرباز، تازه از نوشتن مطلع نامه با عنوان «تو عزیز دلمی، عزیز دلمی» فارغ شده بود که چشمش به سنگی مصور افتاد؛ قطعهسنگی که متنی هیروگلیف همراه با ترجمهی یونانیاش بر روی آن نقش بسته بود.
کدهای رمزی در طول تاریخ در مرکز وقایع قرار داشتند.
جنگ هایی که به شکست منجر می شدند , حکومت هایی که سرنگون شدند و پادشاهانی که اعدام گردیدند و همگی به دلیل افشاء شدن کدهای رمزیشان بوده.
اما رمزگشایی نیز می تواند مربوط به دانش و روشن فکری نیز باشد.
در قرن نوزدهم محققان تلاش کردند تا خط هیروگلیف مصریان باستان را کشف کنند.
هر چند هدف مصریان باستان رمزگذاری نبوده اما با گذشت زمان دانش نگارش این خط از بین رفته است.
کشف رمز پیام های مصریان باستان به یکی از دشوارترین چالش هایی تبدیل شد که رمزگشایان تا به حال با آن روبرو شدند.
سرباز جوان طبعاً نه از خط هیروگلیف سر درمیآورد و نه یونانی، اما چون این سنگ مصور مفت، به نظرش تحفهی جالبی برای عزیزِ عزیزتر از جانش میآمد، آن را بهعنوان هدیهی روز والنتاین ضمیمهی نامهی عاشقانهاش کرد و به آدرس نامزدش در پاریس پست کرد.
نامه و سنگ زمانی به دست نامزد پسر جوان رسید که عموی زبانشناس و باستانشناس دخترک مهمان خانهشان بود.
القصه، عموی عشقِ فرهنگ و تمدن باستان، سنگ را در هوا زد و به خانهاش رفت تا مطالعهای بیست ساله در مورد خط هیروگلیف آغاز کند.
پژوهشهای جدید و برنامه های مدرن کامپیوتری سرنخهای جدید را برایمان آشکار کرده و آینده مان را روشن خواهند کرد.
چرا مصریان باستان باور داشتند که ستاره ی سرخی که “نابودگر” نام دارد و هر سه هزار سال یکبار به زمین نزدیک می شود در سال ۲۰۱۲ دوباره وارد عمل شده و تخریبهای فراوانی به بار خواهد آورد؟
کدام پیشگوییها در هرم بزرگ، خبر از این میدهند که سپتامبر۲۰۱۱ شروعی است بر سلسله رویدادهایی که پایان دوران را رقم میزنند؟
فراماسونرها چه نفشی در ایجاد این پیشگوییها وانتقال دانش مصریان باستان به آمریکای جدید دارند؟
آیا نابودی، سرنوشت محتوم همه ی ماست؟! ی
ا ما میتوانیم با جدی گرفتن هشدارهای پیشنیان خود این سرنوشت را تغییر دهیم؟
شاید تصور کنید که بیست سال برای رمزگشایی یک خط تصویری که زیرنویس یونانی هم داشته مدت زیادی بوده است، اما باید بدانید که خواندن خط هیروگلیف به همین سادگیها هم نیست. در حقیقت هیروگلیف یک خط صوتی ـ تصویری است.
مثالی برای درک بهتر…
بگذارید با مثالی از زبان فارسی کمی شما را روشن کنم.
کلمهی «شیر» را در نظر بگیرید، این کلمه به سه معنای «شیر خوردنی»، «شیر خورنده» و «شیر سماور» در فارسی کاربرد دارد.
حالا تصور کنید که زبان فارسی بخواهد از یک نشانهی تصویری برای هر سه مفهوم استفاده کند.
مطمئناً هیچ نمادی نمیتواند در آن واحد هر سه معنی را به ذهن متداعی کند و صورت سمبلیکی که اختیار میشود تنها با توجه به متن و فحوای کلام قابل تفسیر و فهم است.
در حقیقت کاهنین مصری در زمانهای دور با این نیت که هر بیسروپایی نتواند مطالب آنها را بخواند و بفهمد، چنین خط دشوار و پر ابهامی را ابداع کرده بودند.
با کشف رمز این خط مرموز، از طریق دیوارنوشتههای معابد کتیبهها، نکات بسیاری در مورد زندگی و فرهنگ مصر باستان کشف شد.
زمین های حاصلخیز مصر باستان
آدمهای بدبینی مثل کامو و سارتر معتقدند که تاریخ بشر وقایعنگاریِ جستوجوی بیامان موجود گرسنهای در پی غذاست.
از این منظر وطن انسان باستان جایی بود که غذای بیشتری برای او فراهم بود.
در آن زمانهای دور، پیش از آنکه تمام راهها به رم ختم شود، تمام چشمها متوجه درهی نیل بود.
شهرت خیر و برکت اراضی حاصلخیز آن سامان آفریقا، صحرای عربنشین و غرب آسیا را درنوردیده بود.
درهی نیل سرزمین موعود و بهنوعی ینگه دنیای جهان باستان بود.
مهاجرین گروهگروه از سرزمینهای مجاور به سوی این درهی پربرکت سرازیر میشدند و خانهی امید و خوشبختی خود را در آن سامان میساختند.
پیدایش مذهب در مصر باستان
درحالیکه بشر ماقبل تاریخ از بیستوچهار ساعت روز، مجبور بود شانزده تا هجده ساعت را صرف شکار و تهیهی غذا برای خانم و بچهها کند، دهقان نیکبخت مصری سعادت آن را داشت که برای خود اوقات فراغت و استراحت داشته باشد.
پیامد این اوقات فراغت البته چندان خوشایند نبود، طبیعی است آدمی که وقت بیکاری داشته باشد، شکمش سیر باشد و خانه زندگیاش هم تأمین باشد، وسوسه میشود که به چیزهایی فراتر از نیازهای مادیاش فکر کند.
بله، مصری اندیشمند و شکمپر، یک روز به بالش سنگیاش تکیه داد، به سبک مجسمهی معروف رودن دست زیر چانهاش گذاشت و به تفکر در مورد زمین و خلقت جهان و اجرام سماوی پرداخت.
پرسشهای او یکی دوتا که نبود:
- ستارهها از کجا میآیند؟
- چرا آب رود نیل سربالا حرکت نمیکند؟
- علت این صدای نتراشیده و نخراشیدهی رعد و برق چیست؟
- اصلاً خود من کی هستم و چطور به وجود آمدهام؟
طبعاً این پرسشهای بیشمار محتاج جواب بود، پس جماعتی کاملاً تنبل و نسبتاً بیکار که اصلاً حالوحوصلهی کارهای فیزیکی را نداشتند، قدم جلو گذاشتند تا به کمک قدرت تخیل و تفکر خود پاسخهای متقاعدکننده برای این پرسشهای بیشمار پیدا کنند.
این جماعت برای نخستین بار نام خود را کاهن گذاشتند.
طبق یک تعریف مدرن و بدبینانه، نخستین کاهن، اولین شیاد سروزبانداری بود که با یک جماعت ابله کنجکاو سروکار پیدا کرده بود، اما طبق تعاریف مصر باستان، کاهنان پاسداران راستین اندیشههای فرا مادی بشریت بودند و بنابراین ارج و قرب خاصی در جامعه داشتند.
مورگان فریمن به برخی از مقدسترین مکانهای جهان سفر میکند.
از هرم بزرگ جیزه و درخت بودا گرفته تا ویرانههای اقوام مایا تا اورشلیم.
او با افرادی با دین های مختلف دیدار میکند و با رهبران مذهبی، دانشمندان، تاریخ دانان و باستان شناسان گفت و گو میکند تا درک تازه ای از این موضوع بهدست آورد که دین چه نقشی در تکامل جوامع ما داشته است.
«مورگان» تلاش میکند به پرسشی پاسخ دهد که به شکلی معما گونه هم ما را ترسانده و هم از آغاز الهام بخش ما بوده است: از جمله اعتقاد به آفرینش جهان توسط خدا و پایان آن با روز قیامت.
این برنامه سفری است در طول تاریخ، باستان شناسی و الهیات.
رب النوع های مصر باستان
القصه، کاهنان مصری با سرعت اعجابآوری شروع به اختراع ارباب انواع و ربالنوعهای جورواجور و رنگارنگ کردند که بهزعم آنها پاسخ نهایی تمامی پرسشهای بیجواب بشر کنجکاو بود.
اینگونه بود که در کوتاهزمانی انسان مصری خود را در محاصرهی بیش از دو هزاروپانصد خدای مختلف دید.
طبقه کاهنان
تمام امورات از پشمچینی گوسفند کوهاندار تا کولی شیری دادن به بره تودلی، الههی مسئول و مراقبی داشت که انجام آن کار بدون دیدن دَمِ او امکانناپذیر نبود.
طبیعی بود تأمین نظر مساعد این الهه محتاج تأمین نیازهای مالی و مادی کاهنان ـ این واسطههای مشروع آسمانی ـ بود، پس عجیب نبود که کاهنان از ثروتمندترین و مرفهترین طبقات آن روزگار محسوب میشدند.
حیوانات مقدس برای مصریان باستان
اکثر ایزدان مصر باستان صورت ظاهریشان ترکیبی از انسان و حیوان بود. بنابراین حیوانات بسیاری در مصر باستان بهواسطهی وابستگیشان به مقامات ملکوتی مورد احترام و اکرام بودند، از جمله این حیوانات و جانوران میتوان به قوش، گاو نر، نهنگ، غاز، بزغاله، گربه، سگ، مرغ، شغال، شبپره، شیر، الاغ، مار، گوساله و البته جُعَل سرگین غلطان اشاره کرد.
این آخری سوسک سیاه بدبویی بود که بزرگترین لذت و تفریحش در زندگی عبارت بود از مدور ساختن و گلوله کردن مدفوع آدمی!
حالا تصورش را بکنید که مصریان با چه افتخار و احترامی این سوسک چندشآور را بهجای گردنبند با ریسمان به گردنشان میآویختند و کلی هم خوشبهحالشان میشد.
ما در این مستند به افکار واقعی و شخصیت مردم و فرمانروایان آن زمان میپردازیم.
تمام جزئیات صحنه و لباس و.. در این مستند که مانند یک سریال تلوزیونی ساخته شده رعایت شده است.
در صورت تمایل به دانلود قسمت های مختلف این مجموعه به صورت تکی تکی ، روی لینک های زیر کلیک نمایید
گاو آپیس
از دیگر جانوران فوقالعاده مقدسِ مصری، باید به «گاو آپیس» اشاره کرد.
گاو آپیس یک گاو طلاییرنگ ماهپیشانی بود (یعنی گاوی که روی پیشانیاش لکهای سفید افتاده بود) که در معبد اعظم شهر تبس ـ پایتخت مصر باستان ـ نگهداری و تیمار میشد.
هر سال در مواقع ویژهای مردم مصر هدایا و قربانیهای خود را به پیشگاه این گاو ارجمند تقدیم میکردند.
البته طبق قاعدهای نانوشته، گاو آپیس بایستی پس از بیستوپنج سال توسط کاهنان در آب رود نیل خفه میشد و جنازهاش مومیایی میشد.
پس از مرگ و مومیایی گاو آپیس متوفی، کاهنان به امید ولادت و ظهور گاو دیگری با همین شکل و شمایل به معبد میرفتند و شبانهروز دعا میخواندند.
دنیای پس از مرگ در اعتقاد مصریان باستان
کاهنان مصری، خیلی زود متوجه شدند که با طرح سؤالات بیشتر، میتوانند به درآمد بیشتری دست پیدا کنند.
آنها متوجه شدند که این اصلاً به صرف آنها نیست که مصریان تنها به فکر حیات دنیوی و زندگی روزمرهشان باشند و به روزها و شبهای پس از مرگشان هیچ توجهای نداشته باشند.
پس ایدهی زندگی پس از مرگ را برای انسان باستانی مطرح کردند، اینکه او پس از مرگ چهکاره است و به کجا میرود.
بهزعم کاهنان، ارواحِ شهروندان مصری پس از فوت دنیوی مالکشان به پشت کوههای مغرب میرفت، جایی که اُزیریس ـ ربالنوع زندگی پس از مرگ ـ بیصبرانه انتظارشان را میکشید.
قضاوت الهی و کتاب مردگان مصر باستان
اگر در محضر قضاوت ازیریس معلوم میشد که شخص عاری از گناه است، به وسیلهی راهنمای پیری که در قایق نشسته و منتظر مسافر بود به باغ بهشت جاودان منتقل میشد و اگر گناهکار بود که بسیار بد به حالش میشد.
یا بایستی تا ابد گرسنه و تشنه در صحاری اطراف سرگردان میماند و یا به تناوب و به صورت پایانناپذیر، خوراک سگ و گرگ میشد.
البته کاهنانِ مصری برای حل این معضل آخری هم ترفندی در آستین داشند!
این ترفند مذهبی، ادعیه و اوراد «کتاب مردگان» یا همان «کتاب دروازهها» بود.
این داستانی است که قدمتی حدود چهارهزار سال دارد.
داستانی از کهن ترین سند تمدن مشرق زمین با یک پیام جاودان و اسرارآمیز.
کتاب اموات مصریان یک راهنمای مصریان باستان برای زندگی پس از مرگ است و به حق می توان آن را اولین سند مذهبی جهان دانست.
داستانی از یک باستان شناس که برای خارج کردن قاچاقی این کتاب از مصر توطئه کرد.
داستان سفری وحشتناک در زندگی پس از مرگ.
کتاب اموات مصریان , کتابی است به قدمت تمدن.
اولین تعبیر از روز قیامت.
کتابی که شاید بتواند سوالات اساسی بشر در طول هزاران سال را پاسخ بدهد…
این کتاب مذهبی ارزشمند، کشکولی بود از انواع و اقسام وردها و شیرینزبانیهایی که باعث تسکین خشم و گاهی اوقات فریب ازیریس میشد و شخص گناهکار بهسادگی میتوانست با توسل به آنها، بهشت را مفتمفت برای خود بخرد.
مومیایی کردن اجساد مصریان
کاهنان جز این به شیوهای غریب، این ایدهی ابلهانه را در باور مردم گنجانده بودند که تنها راه ورود آنها به قلمرو ازیریس قدرتمند، تملک مجدد جسمی است که قالبِ روح آنها، در زمان حیات خاکیشان بوده است.
در حقیقت ارواح مصری به شرطی میتوانستند مسافر عالم باقی شوند که جسم مادیشان سالم و دستنخورده باقی بماند.
در نتیجه جماعتی که طعمهی ببر و گرگ و مار بوآ میشدند، افرادی که در آتش میسوختند و جزقاله میشدند و اشخاصی که بهطور تصادفی زیر سنگهای عظیمالجثهی اهرام له میشدند، راهی به قلمرو ازیریس نداشتند.
به هر روی معضل حفظ و نگهداری اجساد برای مدتی به چالش ذهنی اصلی ملت مصر تبدیل شد، اما از آنجا که کاهنان همزمان با طرح یک مشکل، بلافاصله راهحل آن را نیز عرضه میکردند، شاید هم برعکس اول راهحل پیدا میکردند و بعد مشکل را طرح میکردند، در این زمینه هم کوتاهی نکردند!
آنها داوطلبانه اعلام کردند که حاضرند در مقابل مبلغی ناچیز ـ حدود چندصد سکهی طلا ـ جنازهی شهروندان شریف مصری را پس از مرگ به نحو شایستهای مومیایی کنند.
چگونه این کار را میکردند؟ خیلی ساده!
اول صبر میکردند تا طرف بمیرد بعد مغزش را با چنگک از بینیاش بیرون میکشیدند، سپس شکمش را سفره میکردند و تمام امعاء و احشایش را خالی میکردند و جایش را با دانههای خوشبو پر میکردند تا متوفی به نوعی مردهی شکمپر تبدیل شود.
سپس با یک لایه قیر هیکل طرف را ایزوگام میکردند و آخر سر با چند متر چیت یا چلوار سرتاپایش را بانداژ میکردند و شخص مرده از آن به بعد اسمش میشد مومیایی.
برای هزاران سال، در فرهنگهای سراسر جهان، برخی با شیوههای مختلف سعی کردهاند بدن انسان را پس از مرگ سالم نگه دارند.
اما چرا؟
آیا این کار آنها به سادگی احترام به درگذشتگان بوده؟ یا یک توضیح فرازمینی دارد؟
مصریان باستان اعتقاد داشتهاند مومیایی کردن تضمینی است برای ورود به زندگی دیگر.
راهبان بودایی در ژاپن، با شیوهای حیرتانگیز پیش از مرگ در حالی که هنوز زنده هستند خودشان را مومیایی میکنند، به این امید که خودشان به بودا تبدیل شوند…
مقبره های مصر باستان
مقبرهی این مومیاییها حقیقتاً خانهای کامل بود با تمام اسباب و اثاثیهی لازم و غذای کافی برای یک سال (کاهنان به مردم مصر گفته بودند که اگر خوراکیهای خوشمزه به اندازهی کافی در قبر مومیایی گذاشته نشود، هنگامی که روح متوفی به بدنش بازمیگردد و طرف مجدداً زنده میشود ممکن است بهخاطر گرسنگی بیش از حد مدفوع خود را بخورد)
لوازم مهم پس از مرگ
از دیگر لوازم این مقبرهها میتوان به
انواع و اقسام طلسم (طلسمی وجود داشت که به وسیلهی آن میشد از فساد و متلاشی شدن سر یا قلب مرده جلوگیری کرد و طلسم دیگری برای آنکه روحِ شخص، نام خود را فراموش نکند و جسدش را راحت کشف کند)
ابزار موسیقی (برای اینکه مرده در اوقات کسلکنندهی زندگی زیرخاکیاش کمی ساز بزند و دلش باز شود)
تیغ صورتتراشی (مصریان خیلی عیب میدانستند که یک مرده با ریشِ چند روز یا چند سال نتراشیده به محضر ازیریس شرفیاب شود)
اشاره کرد.
ایده پیدایش اهرام در مصر باستان!
نخستین اجساد مومیاییشده، فرجامی شوم داشتند!
هنوز شب هفتشان فرا نرسیده، سارقین بیشرم و حیا، اسباب و لوازم قیمتی گورشان را میربودند و حیوانات درنده بیابان، باقیماندهی گوشت تنشان را میخوردند.
بله، گوشت مومیایی کمی تا اندکی طعم قیر میداد اما مطمئناً هر چه بود از خوردن کاکتوس خاردار بهتر بود.
پس این بار معماران مصری پیشقدم شدند و ایدهی ساخت هرم را بر بالای گور مومیایی دادند.
ساختمانهای سنگی سهگوشی که درِ مخفی و سرّی آن ـ که تنها کاهنان و خویشان متوفی از مکان دقیقش اطلاع داشتند ـ تنها راه دستیابی به جنازهی مومیایی بود.
با استفاده از تکنولوژی ماهوارهای جستوجو با مادون قرمز و لیزر، اهرام پنهان شده در زیر ماسهها در مصر کشف میشوند و همچنین تکنولوژی سنجش لیزری از آسمان، اهرام پنهان در زیر جنگلهای آمریکای مرکزی را آشکار میکند.
خیلیها باور دارند ما وارد عصر جدید کشف اهرام شدهایم.
عصری از کشفیات جدید که با کشفیات قبلی قابل مقایسه نیست.
کاوشهایی که در قرن بیستویکم انجام شده همچنین حقایق جالب دیگری دربارهی اهرام آشکار کرده که ممکن است به بازنویسی تاریخ منجر شود.
این هرمها در ابتدا اندازه و ابعاد کوچکی داشتند و طول و عرض آنها تقریباً برابر تابوت مرده بود، اما کمکم این اهرام نیز مثل خیلی چیزهای دیگر نشانهی تشخص و پرستیژ اجتماعی متوفی و خانوادهی وابستهاش شد.
هرچه فرد متوفی پولدارتر و با اصل و نسبتر بود، طول و عرض هرم مقبرهاش هم بیشتر میشد.
فراعنه که دیگر جای خود داشتند و در حقیقت هرمسازی به نوعی مسابقه بین آنها تبدیل شده بود.
در مسابقهی ماراتن ساخت بزرگترین تپهی سنگی سهگوش چه کسی برنده بود؟
بیشک خئوپس، فرعونی که سی قرن پیش با ساخت هرمی به ارتفاع صد و سی متر و مساحت سی هکتار پوز تمامی فراعنهی پیش و پس از خود را زد.
سه هرم از بناهای شاهکارکه چهاروپانصد سال بی رقیب مانده بودند تا اینکه ۸ کیلومتر آنطرف تر باستان شناسان شروع به کاوش این مکان کردند.
آنها اعتقاد دارند که هرم چهارم گمشده ی افسانه اینجا است.
هرمی که بلندتر و بزرگتر از تمام آن های دیگر است.
افسانه ها می گویند که فرعونی ستمکار آن را ساخته که با خونریزی به قدرت رسیده است و بعد توسط خانواده های همان فرعون نابود شده است.
حکمرانی فراعنه بر مصر
خب، صحبت فراعنه شد, بد نیست قبل از ترک خاک مصر، ذکر خیری هم از آنها بکنیم.
مصر در ابتدای کار حکومت مردمسالاری داشت.
البته جامعهشناسان بدبین از آن با عنوان حکومت «هرکی هرکی» یاد کردهاند، اما هرچه بود، عامهی مردم ساکن حاشیهی رود نیل زندگی آسوده و نسبتاً مرفهی داشتند تا…
بله، تا زمانی که همسایههای بیابانگرد حسود و بخیل و تنبلشان در غرب آسیا، تصمیم گرفتند به جای پایهریزی تمدن جدید، به سرزمین کهن حمله کنند و یک تمدن از پیش ساخته را با کمترین زحمت تصاحب کنند.
اینجا بود که مصریان از سر ناچاری، مجبور شدند یکی را بهعنوان پیشوا و فرماندهی خود تعیین کنند.
این پیشوا، قاعدتاً باید آدمی میبود که هم پولش از بقیه بیشتر باشد و هم زورش، در ضمن او باید زبانباز درجه یکی میبود که بتواند در مواقع بحرانی و اضطراری با سخنرانیهای شورانگیزش، ملت را تهییج یا تحمیق کند.
این پیشوای پرزور و پر پول، پس از پیروزی در نخستین نبرد برونمرزیاش با یک مشت بدبخت بادیهنشین و ضمیمهی کمی تا اندکی بیابان برهوت به خاک مصر، تصمیم گرفت عنوانی شایسته و منحصربهفرد برای خودش انتخاب کند.
انتخاب نام فرعون
از آنجا که هنوز کلمات «شاهنشاه» و «امپراتور» وارد قاموس واژگان بشری نشده بود، این پیشوا عنوان «فرعون» را برای خود انتخاب کرد.
در زبان مصری نیلی، این کلمه به معنی مالک خانهی بزرگ است. البته شاید در زمان حال، چندان عنوان چشمگیری نباشد، اما برای شش هزار سال پیش خیلی بود.
بههرحال این جناب فرعون خیلی زود تشخیص داد که نمایندهی قانونی و برحق ازیریس قدرتمند بر روی زمین است و رسماً اعلام کرد که کلام او، خود قانون است.
اقدامات فراعنه
فراعنه دو هزار سال با خیال آسوده بر خاک مصر حکومت کردند.
فتوحات آنها منحصر به یورش به اقوام صحرانشین و به اسارت گرفتن آنها بود و اقدامات عمرانیشان در ساخت اهرام و مجسمهی ابوالهول و معابد مختلف و جورواجور برای دو هزار و پانصد ربالنوعی که پیش از این ذکر خیرشان رفت، خلاصه میشد.
آمنوفس چهارم
در میان این فراعنه، آمنوفس چهارم استثنا بود.
این بندهی خدا، فرعون حواسپرتی بود که حتی یادش نمیماند شام شب قبلش چه بوده، چه برسد به اینکه نام دو هزار و پانصد ربالنوع مصر باستان را از بر کند.
بنابراین از آنجا که آدم رک و روراستی بود خیال خودش را راحت کرد و بهطور رسمی اعلام نمود که «باباجان! جماعت! خدا یکی بیشتر نیست آن هم خورشیدی است که روزهای ما را روشن میکند».
القصه آمنوفس نامش را به آخناتون (یعنی بندهی راستین آتون یا همان خورشید) تغییر داد و چون مثل فراعنهی قبلی کار خاصی نداشت، از صبح تا شب مینشست و برای خورشید خانم اشعار عرفانی ـ فلسفی میسرود.
طبعاً کاهنان که بابت این اقدام اصلاحی ـ افراطی مذهبی، کار و کاسبیشان کساد شده بود، دستبهیکی کردند و این بابا را خیلی زود کلهپا کردند و لشکر ربالنوعهای مغضوب را مجدداً به تبس بازگرداندند.
عاقبت مصریان باستان
پس از آن دو هزارهی اول خوبی و خوشی روزگار فراعنه و جماعت کاهن، ورق برگشت و با هجوم اقوام وحشی «هیکسوس»، اوضاع برای تمدن مصر حسابی بیریخت شد.
در طول دو هزار سال٬ مصریان بسیاری از مفاهیم پایه مهندسی را تعریف کردند که ما هنوز از آنها استفاده می کنیم – مهارتهایی مانند استخراج معدن٬ سنگتراشی و آبیاری.
آنها با ساخت معبدها٬ قلعهها٬ اهرام و قصرها محدودیت در ایجاد معماری نوین را برای همیشه دوباره تعریف کردند.
هیکسوسها درهی نیل را مسخر خود کردند و در آنجا حکومت هیکسوسی تشکیل دادند، اما از آنجا که افرادِ فوقالعاده وحشی و بیادبی بودند، مردم متمدن مصر نتوانستند بیشتر از پنج قرن آنها را تحمل کنند و شورش کردند تا پس از بیرون راندن نیروهای متجاوز خارجی، مجدداً فراعنه و تیم کاهنان را برای دوشیدن و بیگاری کشیدن از خود سر کار بیاورند.
این بار حکومت فراعنه هزار سال بیشتر دوام نیاورد.
تمامیتخواهان آشوری که تمام غرب آسیا را فتح کرده بودند، مصر را نیز بهعنوان اشانتیون قارهی آفریقا، به امپراتوری خود ملحق کردند.
پایان دوران طلایی مصر باستان
از آن پس مصر دیگر رنگ شکوه و جلال و جبروت دورهی طلاییاش را ندید و در یک کلام به محلهی بروبیای تمدنها و امپراتوریهای دیگر تبدیل شد.
بیش از سه هزار قبل مصریان باستان بهترین مقبره هایی که جهان تا کنون به خود دیده را ساخته اند.
هرم بزرگ , بزرگترین هرم سنگی روی کره زمین است که با دقتی فوق مدرن ساخته شده است.
آنها چگونه به این ابداعاتی عظیم دست یافته اند ؟
دره ی پادشاهان که شامل بیش از ۶۰ مقبره ی سلطنتی و آراسته شده با علائم سلطنتی می باشد.
چگونه فراعنه به زندگی پس از مرگ رسیدند ؟ معبدی که خود یک شگفتی معماری محسوب می شود.
عمر حکومت آشوریان در مصر به نیم قرن نرسید.
کمبوجیه پادشاه ایرانی در ۵۲۰ قبل از میلاد، به ضرب شمشیر تیز خود و سپاهیانش، مصر را از آشوریان گرفت و به قول خودش «آزاد کرد».
صد سال بعد نوبت اسکندر مقدونی بود که با روش مسالمتآمیز مشابهی مصر را از نوادگان کمبوجیه تحویل بگیرد.
البته یونانیها چون نخستین پیشگامان استعمار نو بودند، بهجای اشغال نظامی مصر و تعیین یک فرماندهی یونانی، حکومتی دستنشانده به رهبری یک فرعون ضعیفالنفس را برای ادارهی خاک مصر تعیین کردند.
دست آخر در سال ۳۹ قبل از میلاد، رمیها از گرد راه رسیدند و دستنشاندگان یونانیها را از مصر بیرون ریختند.
کلئوپاترا
در این شلوغی کلئوپاترا، ملکهی نامی مصر، کوشید استقلال کشورش را مجدداً بهدست آورد.
او دو بار، با موفقیت تمام قلب فاتحین کشورش را تسخیر کرد. نخستین بار خودش را لای یک فرش دستباف پیچید و به جولیوس سزار تقدیم کرد.
و بعد از اینکه سزار با خنجر بروتوس و سایر رفقای ناکسِ نامردش ناکار شد، خودش را به ریش مارک آنتونی، پسرخوانده و صمیمیترین دوست سزار بست تا بلکه با کمک او موفق به شکست اوکتاوین ـ سزار جدید رم ـ و تشکیل مجدد کشور مستقل مصر شود.
اما شکست و مرگ مارک آنتونی در مصاف با نیروهای اوکتاوین، کلئوپاترا را متقاعد کرد که با توسل به مار کبرای سمی و دستآموزش، مراسم تاجگذاریاش را در جوار ازیریس و ایزیس و سایر ربالنوعهای مصر در پشت کوههای غربی برگزار کند…
کلئوپاترا یک ملکه یک اغواگر یک الهه ی زنده با شهرتی که افسانه ای شد…
در این مجموعه ی دو قسمتی، بررسی می کنیم که چرا پس از گذشت قرنها، نام (کلئوپاترا) هنوز هم بر سر زبان هاست…