آیا شما وسایل دور ریختنی جمع میکنید؟
برای یک لحظه چشمانتان را ببندید و خانهی خود را در ذهن تصور کنید. در تمام اتاقها قدم بزنید و تمام وسایل دور ریختنی را که میبینید بشمارید. در مورد آشپزخانه، اتاق خواب، دستشوئی، حمام و تمام اتاقهای خانه فکر کنید. چند سطل زباله در هر کدام میبینید؟
همهی ما در طول روز، تعدادی وسیله دور میاندازیم.
نگاهی به نزدیکترین سطل آشغال داخل خانه بیندازید. لازم نیست به چیزی دست بزنید. فقط به درون آن نگاه کنید.
- عکس سه مورد از آشغالها را در دفتر مخصوص خود بکشید.
- در مورد دو تا از چیزهایی که همین اواخر دور انداختهاید فکر کنید و عکس آنها را هم بکشید
- از کسی که این نوشته را به همراه شما میخواند بپرسید که او امروز چه چیزی دور انداخته است. عکس آن را هم بکشید.
ما معمولا زیاد در مورد زبالهها فکر نمیکنیم. ما کلاسی به نام «زبالهشناسی» نداریم و کتابی هم در مورد این موضوع نمیخوانیم. ما فقط میدانیم که باید آن را دور بیندازیم و همین کار را هم میکنیم.
دستگاه طبقه بندی مغز ما
ما در مغزمان یک دستگاه طبقهبندی داریم. این دستگاه طبقهبندی تفاوت بین چیـزهای مهم و چیزهای بیارزش را به ما میگوید. لازم نیست که ما زیـاد در مورد آن فکر کنیم. مغز ما به صورت خودکار به ما میگوید: «دور ریختنی است.» و ما آن را دور میاندازیم.
بعضی اوقات هم نمیدانیم که یک چیز، بهدرد نخور است یا نه، بنابراین در مورد آن سؤال میکنیم یا آن را نگه میداریم که شاید یک روز به دردمان بخورد. اما این مسئله معمولا مشکلی ایجاد نمیکند و چندان مهم نیست. ما میدانیم که این وسیله ارزش نگه داشتن دارد و ما هم آن را نگه میداریم. ما میدانیم که یک چیز آشغال و بهدرد نخور و دور ریختنی است و آن را دور میاندازیم…
- چه چیزهایی ارزش نگه داشتن دارند؟ نام آنها را در دفتر خود بنویسید.
- چه چیزهایی باید دور انداخته شوند؟ نام آنها را در دفتر خود بنویسید.
- چیزهایی که در مورد دور انداختن آنها مطمئن نیستیدکدام هستند؟ نام آنها را هم در دفتر خود بنویسید.
اما اگر در مورد هیچکدام از آنها چیزی نمیدانستیم چه؟
اگر ماشین طبقهبندی مغز ما درست کار نکرد چه؟
اگر ما فکر کنیم که همهی این چیزها مهم هستند و باید نگه داشته شوند و هیچ چیز دور ریختنی نیست چه؟
عواقب نگه داشتن دور ریختنی ها
تصویر زیر نشان میدهد که اگر این اتفاقها بیفتد، چه وضعیتی پیش میآید. شما صدها جعبهی خالی دستمال کاغذی خواهید داشت. جعبهی اسباببازی شما پر از کیسههای پلاستیکی یا کاغذ کادوهایی است که هنگام گرفتن یا خریدن اسباببازیها همراه آنها بوده، قوطیهای خالی نخود و لوبیا و جعبههای خالی شیر در کابینت یا یخچال تلنبار شدهاند…
ممکن است شمـا یک کمد پر از لباسهای تنگ و غیرقابل استفـاده، کیف و کفشهای بهدرد نخور و چسبهای مایع خشکشده و یک خروار اسباببازی شکسته داشته باشید و همه را نگه دارید.
اگر ماشین طبقهبندی مغز شما کار نکند ممکن است خانهی شما به یک زبالهدانی تبدیل شود. کمدهای شما نیز لبریز از وسایل مختلف شود. اگر شما بخواهید با چراغقوه، یک وسیله را از بین آنها پیدا کنید، مجبورید دهها جعبه را بگردید و بارها باتری چراغقوهی خود را عوض کنید تا شاید بتوانید وسیلهی مورد نظرخود را پیدا کنید.
خیلی مأیوسکننده است. اینطور نیست؟ در این حالت، شمـا زمان زیادی را از دست خواهید داد. اگر شما ندانید که چه چیزی مهـم است و چه چیزی مهـم نیست، این اتفاق حتماً برایتان میافتد.
خانههایی که از بیرون کاملا عادی به نظر میرسند اما در درون آنها خانوادههایی زندگی میکنند که هیچ چیز را دور نمیریزند و تلاش میکنند حتی لوازم غیر ضروری را هم در خانه انبار کنند. مانند تزئینات کریسمس، روزنامهها، یا فویلها، ساکهای لباسهای نو با برچسب و حتا اشیاء غیربهداشتی و خطرناک…
هر کدام از این افراد وسواس به جمعآوری شیء خاصی دارد و نمیتواند این عادت را ترک کند. با توجه به شرایط هرکدام از این «دورنندازها» در این برنامه تلاش شده تا با کمک یک درمانگر، کارشناس حرفهای تمیزکاری یا گروهی از نظافتکنندهها به آنها برای تمیز کردن خانههایشان کمک شود و امکانات و ابزاری در اختیار آنها داده شود تا بتوانند رفتار و عادتهایشان در تحت کنترل دربیاورند. پس از نظافت اولیه، کارشناسان دوباره چند هفتهی بعد به سراغ این «دورنندازها» میروند تا ببینند آبا آنها موفق شدهاند وسواس خودشان را به انبارکردن اشیاء کنترل کنند یا دوباره عادتشان را از سر گرفتهاند…
خوشبختانه، ما دستگاه طبقهبندی مغزمان را داریم که خانههایمان را از این بههمریختگی دور نگه میدارد. این دستگاه، ذهن ما را هم از بههمریختگی دور نگه میدارد.
این دستگاه تمام افکاری را که به مغز میآید بررسی میکند و تصمیم میگیرد که آن فکر باید بماند یا اینکه برود دنبال کار خودش.
اگر ما در مورد خوردن یا نوشیدن فکر کنیم، مغزمان به دستها دستور میدهد که یک ساندویچ یا نوشیدنی را برداشته و بخوریم. اگر یک نکتهی جدید در مورد مارمولک بیاموزیم، مغز ما اطلاعات مربوط به آن را در بخش اطلاعات مربوط به خزندگان طبقهبندی میکند. اگر ما به فکر اذیت کردن کسی هستیم که ما را ناراحت کرده، مغزمان فوراً این فکر را در زبالهدانی ذهنمان میریزد چون این فکر از چیزهای دور ریختنی در مغز ماست.
طبقه بندی افکار منفی و مثبت
بنابراین، درست مانند چیزهای بهدرد بخور و بهدرد نخوری که در دنیای واقعی وجود دارد، افکار ما نیز باید طبقهبندی شوند. بعضی از آنها را باید نگه داشت و بعضی را باید دور ریخت.
- فکرهای جالب، مهم یا لذتبخش و فکرهایی را که ارزش نگه داشتن دارند، در دفتر خود بنویسید.
- فکرهایی که بهتر است از مغز ما بیرون بروند را نیز جداگانه در دفتر خود بنویسید.
بعضی اوقات، شناختن افکار بهدرد بخور و افکار بهدرد نخور کار سادهای است. اما بعضی اوقات، کار به این سادگیها هم نیست. بعضی اوقات افکار بهدرد نخور یک بخش کوچک از واقعیت را برمیدارند و آن را بیش از اندازه بزرگ میکنند و طوری نشانش میدهند که انگار واقعی است.
بعضی اوقات این افکار در مورد اتفاقات بدی است که ممکن است برای شما بیفتد در حالی که شما کاملاً در امان هستید. بعضی اوقات هم دستگاه طبقهبندی کنندهی مغز، آنها را اشتباهی با هم قاتی میکند.
وقتی چنین اتفاقی میافتد، افکار بهدرد نخور در قسمت مربوط به افکار مهم باقی میمانند. آنها به شما میگویند که برای حفظ امنیت باید کارها را به روشی خاص انجام دهید. آنها به شما احساس بیاعتمادی میدهند و قبل از اینکه خودتان متوجه شوید، زندگی شما را در دست میگیرند.
اختلال وسواسی ـ اجباری چیست؟
اگر چنین اتفاقی برای شما میافتد و اگر به خاطر فکرهای خود احساس ناامنی و ترس میکنید، ممکن است که دستگاه طبقهبندی کننده مغزتان، مشکل پیدا کرده باشد. دستگاه طبقهبندیکننده مغزتان، گیر کرده و افکار بهدرد نخور را به قسمت فکرهایی که باید نگه داشته شوند، میفرستد و مثل همیشه پیغام «اوه، فکر بهدرد نخور» را نمیدهد.
شما دیوانه یا بدبخت نیستید. شما فقط به چیزی به نام اختلال وسواسی ـ اجباری مبتلا شدهاید. اما خبر خوب این است که شما میتوانید کاری کنید که دستگاه طبقهبندی مغزتان دوباره به کار بیفتد. اما اول باید کمی در مورد اختلال وسواسی ـ اجباری بدانید. ( اختلال وسواسی-اجباری را در مقاله بعدی بخوانید… )