اختلال وسواسی- اجباری چیست؟
وسواسی ها، افکاری هستند که بارها و بارها به ذهن شما میآیند. شما نمیخواهید به آنها فکر کنید اما آنها به هر حال به ذهن شما میآیند و باعث میشوند که شما عصبی شوید یا احساس بدی پیدا کنید.
اجبارها، کارهایی هستند که شما برای کنترل فکرهای بدتان انجام میدهید. آنها اعمالی هستند که شما بارها و بارها انجام میدهید نه به این خاطر که خودتان میخواهید، بلکه انگار مجبور به انجام این کارها هستید. اجبارها معمولاً تبدیل به آداب میشوند به این معنا که شما باید یک سری کارها را همیشه به روشی مشابه انجام دهید.
اختلال وسواسی ـ اجباری به این شکل کار میکند: اول شما یک فکر دارید مانند «اگر میکروب ها روی دستم باشند چه؟» بعد شما احساس ترسی مانند این دارید «اگر دستم کثیف باشد، من مریض میشوم. اگر مریض شوم استفراغ میکنم.» مطمئناً شما دلتان نمیخواهد که استفراغ کنید بنابراین تصمیم میگیرید که برای جلوگیری از این مسئله کاری بکنید. تصمیم میگیرید دستتان را بشویید و مراقب میکروبهایی که باعث مریضی و بعد استفراغ میشوند باشید. بنابراین برای اینکه احساس بهتری پیدا کنید، دستتان را میشویید.
مسئلهی چندان مهمی به نظر نمیرسد. شستن دست، فقط یک دقیقه طول میکشد. اما موضوع در اینجا تمام نمیشود، چون اختلال وسواسی ـ اجباری، همیشه بیش از این میخواهد.
برای درک بهتر موضوع، اجازه دهید دربارهی خرید خواربار صحبت کنیم. احتمالا شما مواردی مانند این را دیدهاید:
مادر و بچه خریدشان را کردهاند. هر دوی آنها گرسنه و شاید کمی هم بد خلق هستند و صف پرداخت پول هم طولانی است. بالاخره نوبت آنها میشود و مادر اجناس را از جلوی چشم الکترونیکی عبور میدهد. ناگهان بچه، متوجه قفسهی آبنباتهای کنار صندوق میشود. به نظر خیلی خوشمزه میآیند!
مادر میگوید نه. او کلی خوراکی خریده و تقریباً وقت ناهار است. اما بچه آبنبات میخواهد. او خیلی اصرار میکند. آبنبات جلوی چشم اوست و مادرش میگوید نه. او باور نمیکند که مادرش چنین حرفی زده باشد. او شروع به گریه و زاری میکند. مادر به کارش ادامه میدهد و اجناس را از جلوی چشم الکترونیکی رد میکند. الان بچه واقعاً در مغازه قشقرق بهراه انداخته است. او به مادرش میگوید اگر آبنبات نخورد میمیرد!
مادر خسته است و فریادهای کودک هم او را بهکلی آشفته کرده است. او فقط میخواهد قضیه را تمام کند. بنابراین تسلیم خواست بچه میشود و او را به سمت قفسهی آبنباتها میبرد تا گریهاش را تمام کند. بچه هم با شادی، آبنباتها را میگیرد و میخورد.
به نظر شما دفعهی بعد که مادر و بچه به مغازهی خواربار فروشی بروند، چه اتفاقی میافتد؟
اگر جوابتان این است که آن بچه دوباره آبنبات میخواهد، حق با شماست. بچه درخواست آبنبات میکند و اگر مادر مخالفت کند، دوباره قشقرق بهراه میاندازد. او میداند که اگر کمی به گریهاش ادامه دهد، مادرش بالاخره تسلیم میشود. بچه یاد گرفته است که با گریه و زاری، به خواستههایش میرسد.
*اختلال وسواسی ـ اجباری هم مثل همین بچهی لوس است. نه اینکه او هم در مغازه باشد و برای آبنبات گریه کند. در واقـع، شما نمیتوانید او را ببینید. اما شما میتوانید آنها را موجـودات ریزی تصور کنید که داخل سرتان هستند و مدام از شما چیزی میخواهند و مشکل ایجاد میکنند.
اختلال وسواسی ـ اجباری تصمیم گرفته است که شما را اذیت کند. درست ماننـد بچهای که به مادرش میگوید اگر آبنبات نخورد میمیرد، او هم به شمـا میگوید که اگر کارهایی که او میخواهد را انجام ندهید، اتفاق بدی خواهد افتاد. این خیلی ترسناک است، بنابراین بیشتر بچهها احسـاس میکنند که باید به حرف او گوش دهند. وگرنه!
در دفتر تمرین خود، تصویر موجودات کوچکی را که در ذهن شما قشقرق راه میاندازند، بکشید.
آنها به شما میگویند اگر به حرفشان گوش ندهید، چه اتفاقی میافتد؟
بیایید به مغازهی خواربارفروشی برگردیم و صحنه را به روشی متفاوت تصور کنیم.
اگر مادر، بدون توجه به بلند بودن صدای بچه و گریه و زاریهایش، همچنان جواب منفی به او میداد، چه اتفاقی میافتاد؟
اگر مادر طوری وانمود میکرد که انگار حرفها و گریه و زاریهایش را نمیشنود و آبنبات نمیخرید چه؟
مادر، کمی آشفته میشد اما میتوانست بر خواست بچه غلبه کند و بچه هم واقعاً به خاطر نخوردن آبنبات، نمیمرد و هیچ اتفاق بدی هم نمیافتاد.
در حقیقت، اتفاق خوبی هم میافتاد.
دفعهی بعد که مادر میگوید «نه»، بچه برای اینکه ببیند میتواند نظر مادرش را عوض کند یا نه، دوباره قشقرق بهراه میاندازد.
اگر مادر بر تصمیم خود پافشاری کند و سرِ حرفش بماند، این بار قشقرق کودک زیاد طول نخواهد کشید.
به این ترتیب بچه پی میبرد که وقتی مادر میگوید نه، یعنی نه. قشـقرق راه انداختن هیچ فایدهای ندارد و او را به چیزی که میخواهد نمیرساند، بنابراین، دست از شلوغبازی برمیدارد.
حالا، دوباره در مورد اختلال وسواسی ـ اجباری فکر کنید. شما تسلیم او شدهاید، چون شما را ترسانده است و باعث شده که از درون، احساس بدی داشته باشید. اما هر بار که شما تسلیم او میشوید، همان کاری را میکنید که او از شما میخواهد و در واقع او را بزرگ و بزرگتر میکنید و بهترین قفسه آبنباتهای دنیا را برایش درست میکنید. شما به اختلال وسواسی ـ اجباری نشان میدهید که آزار دادن شما، بهترین راه برای رسیدن به خواستههایش است. پس او هر بار، بیشتر از دفعهی قبل از شما درخواست میکند.
احتمالا شما از قشقرقهای اختلال وسواسی ـ اجباری خسته شدهاید و شاید دلتان بخواهد که داد و بیدادشان را تمام کنند.
این سری نوشته ها میخواهد به شما یاد دهد که قشقرقهای اختلال وسواسی ـ اجباری را تمام کنید. میخواهد حقههایی که او برای ترساندنتان استفاده میکند به شما نشان دهد. و بعد روشهایی را به شما یاد میدهد تا بتوانید با آنها مقابله کنید. ما به این روشها ابزار میگوییم. این ابزارها شما را به وضعیت اولتان بازمیگرداند.
بیش از نیم میلیون نفر از بریتانیاییها تنها سه با در سال ملحفههای تخت خود را میشویند، اما حالا گروه دیگری از آنان نبردی همیشگی را علیه کثیفی و بینظمی آغاز کردهاند.
ما در این مجموعه به سراغ بعضی از شهروندان بریتانیایی میرویم که به گفته خودشان چنان وسواسی برای پاکیزگی دارند که اگر مثلا یک لکه روی شیر آب یا اثر باران روی شیشه پنجره باشد٬ نمیتوانند آرام و آسوده بنشینند.