نبردهای ایران و یونان، بیتردید، مهمترین برخورد تمدنهای باستان با یکدیگر بوده است.
اولین جنگ ایران و یونان
نخستین حملهی ایران به یونان در اوایل قرن پنجم پیش از میلاد و در زمان داریوششاه رخ داد. در آن زمان امپراتوری عظیم هخامنشی، قدرتمندترین نیروی حاکم مشرقزمین بهشمار میآمد و گسترهی آن از آسیای صغیر تا رود سند بهعلاوهی مصر و دره نیل را شامل میشد.
داریوش خیلی رک و راست از یونانیها خواست که با زبان خوش آدمیزاد، با الحاق خاک خود به امپراتوری هخامنشی و باج و خراج دادن به او موافقت کنند. یونانیها هم خیلی صریح پاسخ رد دادند.
پادشاه ایران مجدداً درخواست خود را مطرح کرد و این بار یونانیها علاوه بر پاسخ رد، یک حرف خیلی زشت هم به او زدند. طبیعی بود که داریوش از شنیدن پاسخ رد مجدد و حرف زشت یونانیها، که تازه همین دیروز از پشت کوه آمده بودند، خیلی اوقاتش تلخ شد و تصمیم گرفت به یونان حمله کند.
در مورد جنگهای ایران و یونان بحثهای زیادی شده و کتابهای بسیاری نوشته شده است. متأسفانه گزارشهایی که از جریان این نبردها در دسترس است همه توسط هرودوت یونانی نوشته شده؛ میهنپرست دوآتشهای که برای حفظ منافع ملی کشورش، تاریخ که هیچ، حتی حاضر بود بچهی شیرخوارش را هم سر ببرد. از همینجا میتوانید بفهمید که وقایعنگاری جریان این جنگها توسط او چقدر میتواند مستند و مستدل و موثق باشد.
مورخین معاصر غربی در تفسیر و شرح علت و چگونگی وقوع و تداوم این نبردها بین امپراتوری ایران و یونان، از آنها بهعنوان جدال عینی ایدئولوژی دو قطب جهان، استبداد شرق و دمکراسی غرب یاد میکنند و مدعیاند که پادشاهان هخامنشی با عنایت به اینکه جمهوریهای دمکراتیک دولتشهرهای یونانی میتواند الگوی بد و زیانآوری برای سرزمینهای تحت تسلطشان باشد به آنجا لشکرکشی کردهاند.
هرودوت دربارهی علت آغاز جنگ بین ایران و یونان میگوید که داریوش از حملهی یونانیان بسیار بیمناک بود و میترسید که آنها شهرهای او را آتش بزنند. بنابراین به خدمتکار مخصوصش سفارش کرده بود که هر روز خطر وجود دشمن را به او گوشزد کند. متأسفانه خدمتکار دچار آلزایمر شد و یک هفتهی تمام این خطر را گوشزد نکرد. در پایان یک هفته داریوش وقتی خودش یاد حملهی یونانیها افتاد، آنقدر عصبی و هیجانزده شد که تصمیم به لشکرکشی گرفت.
طبق روایت جعلی و مشکوک هرودوت، نخستین حملهی ایرانیها به یونان در همان نطفه خفه و شروع نشده تمام شد. ظاهراً ارتش ایرانیان بر اثر راهپیمایی دور و دراز و بر اثر بیماری و کمبود آذوقه بهشدت فرسوده و در نتیجه مجبور به بازگشت از نیمهی راه شده بودند. ظاهراً زمامداران هخامنشی در تخمین مسافت دچار اشتباه شده بودند و تصور میکردند که مسافت دو سه هزار کیلومتری مابین تختجمشید ـ آکروپولیس را میشود پای پیاده طی کرد.
دومین حمله ایرانیان به یونان
بار دیگر در سال ۴۹۰ پیش از میلاد، داریوش بهرغم اخراج خدمتکار مبتلا به آلزایمر، تصمیم گرفت به یونان حمله کند. مطمئناً پیشنهاد فریبندهی فنیقیها به داریوش مبنی بر در اختیار گذاشتن ناوگان دریاییشان به ازای دریافت نیمی از ثروت شهرهای یونان، در لشکرکشی مجدد او تأثیر بسزایی داشت.
داریوش در نزدیکی خاک یونان، بهعنوان آخرین اخطار، قاصدی به نزد بزرگان شهر آتن ـ که مهمترین و حیاتیترین «دولت ـ شهر» یونان به شمار میرفت ـ فرستاد و به آنها پیشنهاد کرد که به زبان خوش و مثل آدمیزاد تسلیم شوند و به نشانهی اطاعت از او، کوزهای از آب و صندوقی از خاک یونان را تسلیم قاصد کنند.
همانطور که پیش از این گفتم، یونانیها چندان جماعت مهماننوازی نبودند؛ پس قاصد بختبرگشته را در چاه عمیقی انداختند، جایی که بهزعم آنها، او میتوانست هم به خاک یونان دسترسی داشته باشد و هم به آبش.
داریوش آزرده و خشمگین به همراه سپاهیانش تا دشت ماراتن پیش رفت، جایی که ده هزار مرد جنگی آتنی آمادهی مقابله با سپاه ایرانیان بودند. طبق روایت هرودوت، شمار نیروهای ارتش ایران چند برابر سربازان آتنی بوده، اما ظاهراً میلیتیادس فرماندهی این لشکر به حول قوهی خدایان المپ موفق میشود لشکر داریوش را تارومار کند و به عقب براند.
ماراتن و رساندن خبر نبرد ایران و یونان
طبق روایت هرودوت، میلیتیادس پس از این فتح بزرگ، یکی از سربازانش را مأمور میکند که بهسرعت برق خبر این پیروزی را به مردم آتن برساند و آن بختبرگشته هم از شدت شوق و ذوق برای گرفتن مژدگانی، حتی یادش میرود سوار اسبش شود و مسافت چهل و چند کیلومتری ماراتن ـ آتن را با دو سرعت طی میکند و طبعاً بابت این حماقت، در نقطهی خط پایان جانش را بهخاطر بالا نیامدن نفسش از دست میدهد، (به یادبود او هر سال مسابقات دو استقامتی به نام دو ماراتن در همان مسیر برگزار میشود تا روح او، میلیتیادس و هرودوت خالیبند شاد شود).
القصه، داریوش پس از آن شکست خفتبار در ماراتن آنقدر غصه خورد که دق کرد و مرد. هشت سال پس از شکست ماراتن، خشایار پسر داریوش تصمیم گرفت با لشکرکشی مجدد انتقام دقمرگ شدن پدرش را از یونانی جماعت بگیرد.
سربازان ایرانی پیروزمندانه در خاک یونان پیشروی کردند. هرودوت علت این موفقیت را تعداد بیشمار سربازان ایرانی ـ بالغ بر دو میلیون نفر ـ ذکر کرده که امیدوارم بابت این ادعای کذب بینیاش چندان دراز نشده باشد؛ زیرا خشایارشاه و لشکرش در سر راه آتن تنها کمی در تنگهی ترموپیل دچار دردسر شدند. اینجا مکانی بود که لئونیداس و سیصد سرباز اسپارتیاش برای ایرانیان کمین گذاشته بودند. لئونیداس و تمامی افرادش در پایان این نبرد نابرابر به قتل رسیدند اما امروزه این نوشته یادشان را زنده نگه داشته.
ای آنکه از اینجا میگذری برو به اسپارت بگو که ما بهخاطر فرمانبرداری از او در اینجا خفتهایم.
امضا: لئونیداس و سیصد سرباز وفادارش.به تنگهی ترموپیل خوش آمدید. لطفاً آشغال نریزید.
شهرداری ترموپیل و حومه
القصه، آتنیهای مغرور که دیدند هوا پس است و قدرت مقاومت در مقابل خشایارشاه و سربازانش را ندارند ترجیح دادند پیش از آنکه مجبور شوند شخصاً کلید طلایی آن را تقدیم پادشاه ایرانی کنند دمشان را روی کولشان بگذارند و شهر را ترک کنند. طبیعی است وقتی خشایارشاه وارد شهر بیسکنهی آتن شد و دید هیچکس به استقبال او و سپاهش نیامده خیلی به او برخورد و بابت همین دستور داد قسمت اعظم شهر از جمله معبد بزرگ آکروپولیس را به آتش بکشند.
جنگ دریای سالامیس
این آخرین پیروزی عمدهی امپراتوری هخامنشی بود. ایران و یونان یک بار دیگر در جنگ دریای سالامیس به مصاف هم رفتند که این جنگ با پیروزی یونانیها همراه بود که البته طبیعی هم بود. یونانیان برای دفاع از سرزمینشان میجنگیدند و ایرانیان برای گسترش امپراتوری که عوایدش صرفاً متعلق به خاندان سلطنتی و درباریانش بود. این آخرین جنگ خشایارشاه با یونانیان بود. بعد از او جانشینانش ترجیح دادند بهجای ادب کردن یونانیان به همزیستی نهچندان مسالمتآمیز قناعت کنند.
اختلافات داخلی یونانی ها
با کمرنگ شدن سایهی دشمن مشترک یونانیان به یاد اختلافات داخلی خودشان افتادند.
همانطور که قبلاً گفتم ـ و یا حدس زدم شما حتماً قبلاً جای دیگری خواندهاید ـ یونانیها قلمروهای پادشاهی عظیم و امپراتوریهای وسیع را دوست نداشتند، بلکه دولتهای کوچکی را که امروز «دولتشهر» نامیده میشوند ترجیح میدادند. یونانیها در سرزمینهای پهناور خارج از شهرهای اصلی خود در سراسر یونان و جنوب ایتالیا و سیسیل و سواحل دیگر دریای مدیترانه پراکنده شدند، اما هرگز سعی نکردند برای سرزمینهای وسیعی که زیر نظرشان بود یک امپراتوری وسیع یا دولت واحد بهوجود بیاورند.
یونانیها در زبان، فرهنگ، مذهب و ستایش زیبایی اشتراک نظر داشتند اما نه فقط حکومتهای کوچک خودشان را از هم جدا نگه میداشتند، بلکه تقریباً همیشه با هم میجنگیدند.
آتن و اسپارت، مهمترین و بزرگترین دولتشهرهای یونان بودند که بهرغم نژاد و ملیت یکسان، زمین تا آسمان با یکدیگر فرق داشتند. آتنیها ساحلنشینانی شاد و سرزنده بودند که دنیا را از دریچهی نگاه یک بچهی بازیگوش میدیدند. در مقابل اسپارتیها، کوهنشینان خشن و سختجانی بودند که دنیا را از دریچهی نگاه یک درندهی بدبین ناطق میدیدند.
آتن شهری تجاری بود و اسپارت کمپی نظامی که در آن مردم مادرزاد سرباز به دنیا میآمدند. مردم آتن دوست داشتند در زیر نور آفتاب لم بدهند و دربارهی شعر و تئاتر بحث کنند یا جملات قصار پرمعنای فلاسفهی همعصرشان را تکرار کنند و مردم اسپارت ادامهی زندگیشان در گرو قابلیت استفاده از نیروی نظامی شهر بود. آنها نوزادان ذکور را پس از تولد، بهنوعی دادگاه پزشکی میبردند و آن دادگاه حکم میکرد که نوزاد ارزش زنده ماندن دارد یا نه. آنها تنها نوزدانی را که احتمال میدادند در آینده سربازان قوی و خوبی از آب درآیند، زنده نگه میداشتند.
اسپارتیها بهرغم قابلیتهای رزمی و نظامی بالایشان، دستکم در میان آتنیها، به کودنی و بیفرهنگی شهرت داشتند. آنها نه یک خط در عرصهی ادبیات از خود به یادگار گذاشتند و نه یک نظریهی ماندگار را در عالم فلسفه و علم مطرح کردند. تمام چیزی که میدانستند خوب جنگیدن بود. آنها عاشق مبارزه بودند و حاضر بودند تمام احساسات انسانیشان را در راه آمادگی صددرصد نظامی فدا کنند.
چنین بود که اسپارتیهای خروسجنگی از آتنیها ـ بهزعم آنها بچه قرتیهای کلاسیک ـ متنفر بودند و از شنیدن اخبار موفقیتهای تجاری، نظامی و فرهنگیشان بهشدت ناراحت میشدند. به قول معروف چیزی که جنگ را گریزناپذیر کرد، رشد قدرت آتن و ترس اسپارت از این قدرت بود.
نبردهای آتنی ها با اسپارت ها
اندکاندک خصومت و دشمنی مردم اسپارت نسبت به آتنیها از حد درگیریهای فردی و گروهی تجاوز کرد و به جنگی سیساله بین دولتشهر آتن و اسپارت انجامید.
در سالهای آخر جنگ، شیوع طاعون در شهر آتن ضربهی مهلکی به مردم و نیروی نظامی آن وارد کرد. بیش از نیمی از مردم آتن، از جمله رهبر خردمندشان پریکلس، بر اثر ابتلاً به بیماری طاعون فوت شدند و اسپارتیها در یورش نهایی، شهر بیمار آتن را به تسخیر خود درآوردند.
در همان زمان، مقدونیه توسط پادشاه زیرک و خردمندی به اسم فیلیپ اداره میشد. او یونانیها را در هنر و ادبیات میستود، اما معتقد بود که آنها از سیاست و علم مملکتداری، هیچ سر درنمیآورند. برای او خیلی زجرآور بود که مردمی با اینهمه استعداد و توانایی، وقت و انرژی خود را صرف دعواهای پیشپاافتاده و ابلهانهی بین شهری میکنند. او قصد داشت با تصرف یونان و ایجاد اتحاد اجباری بین دولتشهرهای آنها، امپراتوری عظیم و شکستناپذیری بسازد، اما اجل مهلتش نداد.
ظهور اسکندر و جنگ های جدید بین ایران و یونان
پسرش اسکندر نیروی تخیل غریبی داشت که با خواندن اشعار هومر و قرائت نوشتههای مورخین صادقی از قماش هرودوت، سخت
برانگیخته میشد. اسکندر از صمیم قلب ایمان داشت که از دودمان آشیل رویینتن است و شک نداشت که خون قهرمانان آثار هومر در رگهایش جریان دارد.
اسکندر تنها بیست سال داشت که تاج شاهی را بر سر گذاشت. او که همچون پدرش نسبت به ایرانیان کینهی غریبی داشت و در سر رویای حکمرانی بر سراسر سرزمین یونان را میپروراند، در همان آغاز سلطنت، از تمامی دولتشهرهای یونان خواست تا با ملحق شدن به او، آمادهی لشکرکشی به ایران و تصرف خاک آن کشور شوند.
تنها یکی از دولتشهرهای یونان بهنام «تبس» ـ زادگاه اودیپ شهریار که امروزه عقدهاش خیلی معروف است ـ به درخواست اسکندر صریحاً پاسخ منفی داد. طبیعتاً اسکندر از صراحت این پاسخ منفی خیلی رنجید و بنابراین شهر «تبس» را با خاک یکسان کرد و تمام مردمش را از دم تیغ گذراند.
سایر دولتشهرهای یونانی با ملاحظهی عواقب وخیم شکستن دل نازک اسکندر، حساب کار خودشان را کردند و با فریاد «زنده و جاوید باد امپراتوری مقدونی» و «مرگ بر سلطنت تمامیتطلب هخامنشی» به اردوگاه نظامی او پیوستند.
اسکندر بهعنوان دستگرمی مصر را فتح کرد، سپس آخرین پادشاه سلسلهی هخامنشی، داریوش سوم را از پای درآورد، امپراتوریاش را تصرف کرد و به تلافی سوزاندن آکروپولیس، تختجمشید را به آتش کشید.
اسکندر پس از ایران، به سوی هند رو کرد، جایی که حاکم شجاع و رشید آن یوروس، رسماً اعلام کرد که حاضر نیست به هیچ عنوان دست از سلطنت بردارد، حتی اگر قرار باشد یک پیشوای فرمایشی و صرفاً رییس یک حکومت دستنشانده باشد. اسکندر نیز چنان تحت تأثیر شهامت و صراحت او قرار گرفت که از او خواست بهعنوان ساتراپ اسکندر (ساتراپ لغتی معادل فرماندهی دستنشانده است) به خدمات و فعالیتهایش در هند ادامه دهد.
میگویند اسکندر تنها یک بار در عمرش گریه کرد، آن هم موقعی بود که دریافت در گسترهی جهان متمدن دیگر جایی نیست که او فتح نکرده باشد. اسکندر برای فراموش کردن این درد بیدرمان، به سراغ بادهگساری و شکمچرانی رفت و سرانجام در پایان یک مجلس ماراتن چهلوهشت ساعتهی سورچرانی و لهو و لعب، به دیار ظلمات شتافت، بدون آنکه چشمهی آب حیاتی در آنجا در انتظارش باشد.
با فرزندان جاهطلب و حریص و همدستان ابله و بیکفایتی که او داشت، طبیعی بود که امپراتوریاش عمر چندانی نداشت. اسکندر مقدونی با فتوحاتش نام و شهرت یونان را عالمگیر کرد اما در پس کشورگشایی او فرهنگ عالی یونان رو به انحطاط نهاد و قلمرویی که او فتح کرده بود در کمتر از سه قرن تماماً از آن امپراتوری تازهنفس دیگری شد: امپراتوری رم!
در نوشته های بعدی با بررسی چگونگی شکل گیری و تاریخ امپراطوری روم آشنا خواهید شد.
دانلود فیلم های مستند درباره ایران و یونان
اسطورههای یونان باستان آنقدر پرقدرت هستند که تا به امروز در تار و پود دنیای انسانی تنیده شده و به هر کجا که بنگریم، با آنها روبرو خواهیم شد.
در این برنامه به کاوش در دنیای این اسطورهها پرداخته، به سراغ اساطیر زیر میرویم:
قسمت اول: هرکول
قسمت دوم: فرمانروای مردگان
قسمت سوم: مینوتور
قسمت چهارم: مدوسا
قسمت پنجم: اودیسئوس، نفرین دریا
قسمت ششم: اودیسئوس، انتقام جنگجو
قسمت هفتم: بیو وولف
قسمت هشتم: ثور
قسمت نهم: تالکین و ارباب حلقه ها
قسمت دهم: زئوس
و با بررسی شواهد درمیبابیم این اسطوره ها از کجا آمده اند و چه ریشه هایی در واقعیت دارند!
آتن زادگاهی دمکراسی می باشد.
استحکامات غیر قابل تسخیر , اولین مجلس سنا , شبکه ی پیچیده ی لوله کشی شهر برای تامین آب شرب مورد نیاز مردم از تمدن آتن محسوب می شود.
پس از ۲۵۰۰ سال ما قادر خواهیم بود تا این چشم انداز را بار دیگر نشان دهیم و این جهان گمشده را بازسازی کنیم.
اسکندر کبیر آخرین فنون را در تسخیر تمدن ها به کار گرفت.
او نقشه ی سرزمین ها را از مصر تا هندوستان تغییر داد و یک جهان یونانی تازه پدید آورد.
اما هیچ حکومتی بدون پادشاه پایدار نخواهد بود و با مرگ ناگهانی و شگفت انگیز اسکندر, امپراطوری او با همان سرعتی که بنا شده بود فرو پاشید.
در این مستند بتانی هیوز به دنبال بهترین متفکران دوران باستان به هندوستان،یونان،چین سفر می کند تا با این متفکرین برجسته که بودا ،سقراط و کنفسیوس هستند آشنا شود.
یونانی ها در ضمن اولین کسانی بودن که سلاح های مسمویت زا رو، با آغشته کردن سر نیزه هاشون به انوع سم، از سم عروس دریایی گرفته تا فضولات انسانی و سم مار و گیاهان، درست کردن.
اون ها همین طور اولین کسانی بودن که از آتش به عنوان وسیله ای برای ایجاد رعب و وحشت استفاده کردن.
مایکل ما رو به پروفسور جان هالدون معرفی می کنه که سلاحی به نام آتش یونانی رو بازسازی کرده.
این اسلحه توسط یونانیان بیزانسی درست می شده و خیلی به اون چه که ما امروز بهش ناپالم یا بمب آتشزا می گیم شباهت داشته.
از پزشکی مدرن گرفته تا سلاحهای کشتار جمعی٬ استادیومهای ورزشی و یا ابزار علم ستارهشناسی٬ در این مجموعه تاریخچهی چیزهایی را بررسی میکنیم که در زندگی روزمرهمان مورد استفاده قرار میگیرند.
با تماشای این برنامه یاد میگیریم که چگونه و به چه دلیل اختراعات کهن توسعه یافته و چگونه به پیشرفت جامعه مدرن کمک کردهاند.
همچنین با نگاهی به تمدنها و فرهنگهای مختلفی که این ابداعات در آنها شکل گرفتهاند٬ به بررسی شیوه زندگی در آنها نیز خواهیم پرداخت.
تخیلات یونانیان اولین تئاتر را ایجاد کرد و نوبوغشان باعث ساخت اولین صحنه ی آکوستیک گردید.
آنها چطور توانستند این صحنه را که تا امروز بی بدیل بوده را طراحی کنند ؟
یونانیان باستان چطور توانستند این ابدعات بی نظیری را در سر آغاز تاریخ اروپا تحقق ببخشند؟
از شمال آفریقا تا آسیا.
تمدنی که توسط سلسله ای از حاکمان خارق العاده اداره می شد.
جاه طلب و بسیار قدرتمند بودند.
امپراطوری پارس تعداد ی از حیرت انگیزترین شاهکارهای معماری جهان را که تا کنون خلق شده را به جهانیان عرضه کرده است.
در چهارراه تمدن، سفر میکنیم به تاریخ ایران زمین، سرزمین پارس.
برنامه ای که ۴۰ سال پیش توسط دیوید فراست ساخته شد و هیچ وقت دیده نشد.
به کمک چندین باستان شناس و به همراه بازسازی وقایع آن دوران، این اتفاقات تاریخی رو برسی میکنیم.
از کوروش تا اسکندر، از اردشیر تا حملهی اعراب، از ویرانی مغولها تا آبادی نصف جهان، از کشف طلای سیاه تا مدرنیتهی رضا شاه.
اپیزودهای این مجموعه به ترتیب : 1 – مدارک و شواهد 2 – افسانه یا تاریخ 3 – نگهبانان آتش مقدس 4- سایه خدا روی زمین 5 – نوادگان ترکان و مغولان 6 – نصف جهان 7 – یغماگران
” آغاز یک امپراطوری “، بر روی چگونگی ساخت تمدنهای بزرگ تمرکز دارد. این مجموعه به ساختارامپراطوریهای بزرگی مثل یونان در دوران اسکندر، پارسیان دورهٔ هخامنشیان، چین، روسیه و همینطور بریتانیا رنسانس، عصر معماری و امپراطوری ناپلئون میپردازد.
ساختار هر قسمت شبیه به هم است به این صورت که ما از دستاوردهای مهندسی و معماری هر امپراطوری، به عنوان یک منشور استفاده میکنیم و از طریق آن به نمایش فرهنگ و تاریخ آن میپردازیم.
مستند منم کوروش (12 قسمت)
منم کوروش به نویسندگی و روایت دکتر محمود کویر دو مجموعه شش قسمتی (جمعا 12 قسمت) غیر مستند است که با الهام گرفتن از روایتهای تاریخی داستان زندگی کوروش را از تولد تا هنگامی که به پادشاهی پارس میرسد بازگو میکند.
در این انیمیشن که با تکنیک ‘تری دی کمیک’ ساخته شده در حدود هزار تصویر استفاده شده.
کلمات کلیدی این نوشته: ایران و یونان ، ایران و یونان در بستر باستان ، ایران و یونان باستان ، ایران و یونان جنگ ، ایران و یونان در تاریخ ، ایرانی و یونانی ، جنگ ایران و یونان در زمان خشایار شاه ، مقایسه قدرت نظامی ایران و یونان ، فرهنگ ایران و یونان ، فیلم ایران و یونان ، فیلم جنگ ایران و یونان ، فیلم جنگ ایران و یونان دوبله فارسی ، تعاملات فلسفی ایران و یونان ، فیلم سینمایی جنگ ایران و یونان ، ایران علیه یونان ، علت جنگ ایران و یونان ، عکس جنگ ایران و یونان ، آثار علمی ایران و یونان ، جنگ ایران و یونان هخامنشیان ، جنگ ایران و یونان هرودوت ، تاریخ ایران و یونان هرودوت ، روابط ایران و یونان در زمان هخامنشیان ، جنگ هاى ايران و يونان ، جنگ های ایران و یونان هرودوت ، همکاری های ایران و یونان ، مستند جنگ های ایران و یونان ، تعداد جنگ های ایران و یونان ، جنگ ایران و یونان خشایارشاه ، جنگ ایران و یونان ویکی پدیا ، فیلم جنگ ایران و یونان ، شباهت ایران و یونان ، شباهت مردم ایران و یونان ، شباهت اساطیر ایران و یونان ، ایران یا یونان ، ایران و یونان در تاریخ ، ایران تا یونان ، تمدن ایران و یونان ، تجارت ایران و یونان ، تاریخ ایران و یونان هرودوت ، مقایسه تمدن ایران و یونان