گالیله و منظومه شمسی ناشناخته‌اش

گالیله سال ۱۵۶۴ میلادی در شهر پیزای ایتالیا دنیا آمد.پدرش وینچِنتسو که موسیقیدان معروفی بود و از علم هم یک چیزهایی سرش می‌شد، گاه گداری بدش نمی‌آمد از آموزه‌های ارسطو ایراد بگیرد و آنها را مسخره کند.این رفتار آقای گالیله جر و بحث زیادی راه می‌انداخت و او حسابی حال می‌کرد. معلوم می‌شود که گالیلئو عشق به دانش، اخلاق خروس‌جنگی و عشق به بحث و جدل را تا حدودی از پدرش به ارث برده بود.
گالیله و منظومه شمسی ناشناخته‌اش
فهرست مطالب

گالیله بعد از ارسطو!

بعد از مرگ ارسطو عده زیادی از متفکران یونانی از جمله گالیله راه او را ادامه دادند و در لایسیوم تدریس کردند، اما اکثر آنها فقط کارهای ارسطو را کپی کردند و از خودشان هنری نشان ندادند.

گالیله و منظومه شمسی ناشناخته‌اش

بالاخره تمام آثار و نوشته‌هایی که تو کتابخانه لایسیوم بود، به کتابخانه جدید و معرکه‌ای در اسکندریه منتقل شد. آنجا پر بود از دستگاه‌های فتوکپی رنگی، اینترنت پرسرعت و مجله‌های براق و گلاسه (سرِکاری بود! منظورم معادل‌های باستانی این تجهیزات است!).

و بعد… سال ۱۴۶ قبل از میلاد از راه رسید و امپراتوری روم، کشور یونان را بالا کشید. رومی‌ها کارهایی مثل کشورگشایی و اداره مملکت را خیلی خوب بلد بودند، اما حال و حوصله تفکر عالمانه نداشتند. برای همین هم تا مدتی که آنها سرِ کار بودند و قدرت دستشان بود، علم پیشرفت نکرد.

امپراتوری روم سال ۲۸۵ میلادی سقوط کرد و اروپا یک جورهایی تو سکوت و اوقات‌تلخی فرو رفت و تا ۱۰۰۰ سال بعد، کار و کاسبی «پیشرفت علمی» تقریباً تخته شد.

لایسیوم ارسطو و آکادمی افلاطون هم تعطیل شدند و کتابخانه بی‌نظیر اسکندریه نابود شد. اما خوشبختانه بخشی از نوشته‌های ارسطو در عربستان باقی ماند که در قرن پنجم میلادی همراه با دیگر نوشته‌های یونانی به زبان لاتین ترجمه شد و در دسترس اروپایی‌ها قرار گرفت.

این‌جوری‌ شد که همه کشته و مرده ایده‌های هنری و فلسفی یونانی‌‌های باستان شدند، از آنها الهام گرفتند و حسابی افتادند تو کار علم و هنر و اسم این دوره را گذاشتند «رُنِسانس» که به زبان فرانسه یعنی نوزایی یا تولد دوباره.

کلیسای کاتولیک هم که آن زمان در ایتالیا و خیلی جاهای دیگر اروپا قدرت زیادی داشت و حرف اول را می‌زد، با ذوق و شوق چسبید به دانش یونانی.

یک علتش هم این بود که دانشمندان یونانی همان‌طور که در انجیل هم آمده، معتقد بودند کره زمین مرکز منظومه شمسی است. از بین آنها، نظریه‌های ارسطو (البته با کمی تغییر و تبدیل) تا چند قرن اعتقاد رسمی کلیسا و مردم بود.

اما! با اینکه بعضی از نظریه‌های علمی قدیمی طرفداران زیادی داشتند، «رویکردِ علمی» ـ که عبارت است از زیر سؤال بردن، آزمایش کردن و ارائه نظریه‌های تازه ـ طرفدار نداشت.

چرا؟ چون زیر سؤال بردنِ ارسطو، مثل زیر سؤال بردن انجیل بود، نه فقط کار راحتی نبود، بلکه خطر هم داشت.

اگر کسی خیال رقابت یا مخالفت با ارسطو را داشت، حتماً باید آدم باهوش، شجاع، رک‌گو، شوخ، زیرک و نترسی می‌بود و دوستان کله‌گنده و بانفوذی داشت که ازش حمایت کنند.

یعنی یک نفر مثل گالیلئو گالیله. این بشر واقعاً نمی‌دانست کی باید دهنش را ببندد!

گالیله و منظومه شمسی ناشناخته‌اش

البته این عادتش برای علم و دانش خیلی عالی بود، اما برای خودش نه…

داد و فریاد گالیله سرِ مسائل علمی

گالیله سال ۱۵۶۴ میلادی در شهر پیزای ایتالیا دنیا آمد.

پدرش وینچِنتسو که موسیقیدان معروفی بود و از علم هم یک چیزهایی سرش می‌شد، گاه گداری بدش نمی‌آمد از آموزه‌های ارسطو ایراد بگیرد و آنها را مسخره کند.

این رفتار آقای گالیله جر و بحث زیادی راه می‌انداخت و او حسابی حال می‌کرد. معلوم می‌شود که گالیلئو عشق به دانش، اخلاق خروس‌جنگی و عشق به بحث و جدل را تا حدودی از پدرش به ارث برده بود.

گالیله ده ساله بود که خانواده‌اش از پیزا رفتند به فلورانس و او را به مدرسه‌ای در یک صومعه فرستادند (آخر در ایتالیای قرن شانزدهم، مذهب نقش مهمی تو زندگی مردم داشت).

از کودکی گالیله اطلاعات زیادی نداریم، اما به احتمال زیاد در آن صومعه اصول مذهبی، زبان لاتین، ریاضی، دستور زبان و منطق یاد گرفته که بعدها همه‌شان به دردش خورده.

کمی بعد، پدر گالیله که فکر می‌کرد پسرش باید پزشک بشود، او را به دانشگاه پیزا فرستاد تا پزشکی بخواند. اما گالیله پزشکی را زیاد دوست نداشت و گاه‌گداری تو کلاس‌های درس ریاضی که خیلی جذاب‌تر بود، سرک می‌کشید.

گالیله آن‌قدر از ریاضی خوشش می‌آمد که استاد ریاضی‌اش تشویقش کرد پزشکی را ول کند و برود سراغ ریاضی. البته سر همین موضوع با پدرش حرفش شد. راستش آن‌قدر با اکثر آدم‌ها حرفش می‌شد که به خروس‌جنگی معروف شده بود.

بیشتر آن بگومگوها هم سر این بود که چطوری باید کار علمی انجام داد، اجسام چطوری حرکت می‌کنند، و اینکه احمقانه است آدم مجبور باشد تمام مدت لباس رسمی بپوشد؛ (آن زمان، دانشجوها مجبور بودند از این جور لباس‌ها بپوشند).

گالیله و منظومه شمسی ناشناخته‌اش

تاب خوردن

تو دانشگاه پیزا همه فکر می‌کردند اگر بخواهی چیزی را بفهمی یا کشف کنی ـ مثلاً اینکه چقدر طول می‌کشد تا یک گلوله توپ از بالای یک برج ۵۴ متری به زمین برسد ـ بهترین کار این است که…

گالیله و منظومه شمسی ناشناخته‌اش

… اوم‌م‌م، نه، بهترین کار این است که…

گالیله و منظومه شمسی ناشناخته‌اش

… نه‌خیر! آدم‌های دانشگاه پیزا معتقد بودند بهترین کار این است که یک کتاب قدیمی ارسطویی را از کتابخانه بکشی بیرون و دنبال بهترین راه حل بگردی!

گالیله و منظومه شمسی ناشناخته‌اش

گالیله عقیده داشت همه تعبیرها و تفسیرها باید از راه بررسی دقیق، مشاهده و آزمایش عملی، امتحان بشوند تا درستی‌شان ثابت بشود و خودش دقیقاً همین کار را می‌کرد.

یک روز هم که در کلیسای اعظم مثلاً مشغول گوش دادن به مراسم عشای ربانی بود، متوجه فانوسی شد که تازه روشنش کرده بودند.

فانوس به چپ و راست تاب می‌خورد و کم‌کم داشت از سرعت حرکتش کم می‌شد. گالیله که ساعت همراهش نبود ـ نه‌خیر، ساعتش را جا نگذاشته بود، ساعت هنوز اختراع نشده بود! ـ با شمردن ضربان نبضش، محاسبه کرد هر نوسان فانوس چه مدت طول می‌کشد و متوجه نکته جالبی شد:

نوسان‌های اولی که شدیدتر بودند و زاویه‌شان بازتر بود، به اندازه نوسان‌های کوتاه‌ترِ آخری طول ‌کشیدند. گالیله به ‌جای اینکه بدود تو کتابخانه و ببیند قدیمی‌ها در این مورد چی نوشته‌اند، چندتا آزمایش انجام داد و بالاخره به یک قانون ساده ریاضی رسید که می‌گوید طول پاندول با مدت زمان نوسان آن رابطه مستقیم دارد.

قوانین پاندول

۱. حرکت پاندول به چپ و راست، اعم از اینکه زاویه نوسانش باز باشد یا بسته، یک اندازه طول می‌کشد…

۲. وزن پاندول تأثیری روی طول مدت نوسان آن ندارد.
۳. پاندولی که طولش چهار برابر یک پاندول دیگر باشد، نوسانش به چپ و راست، دو برابر طول می‌کشد.

گالیله و منظومه شمسی ناشناخته‌اش گالیله و منظومه شمسی ناشناخته‌اش

همچنین گالیله کشف کرد مدت زمانی که یک نوسان طول می‌کشد، بستگی به وزن پاندول ندارد؛ که البته به نظر یک کم عجیب می‌آید و تا قبل از اینکه اینشتین وارد معرکه شود، هیچ توضیح و توجیه کاملی هم برایش پیدا نشد.

گالیله این را هم کشف کرد که ریاضی وسیله معرکه‌ای برای استدلال و توضیح دقیق مسائل است.

گالیله در سال ۱۵۸۵ بدون اینکه مدرکی بگیرد، دانشگاه پیزا را ول کرد. پدرش دیگر نمی‌توانست مخارج تحصیل او را بدهد و باید کاری پیدا می‌کرد.

گالیله برگشت به فلورانس و با استفاده از جاذبه‌های شخصیتش ـ که اتفاقاً خیلی هم زیاد بودـ و مهارتش در ریاضی، کار پیدا کرد و معلم خصوصی ریاضی شد.

اما چون مطمئن بود مقبولیت و جذابیتش خیلی بیشتر از اینهاست، هرطور بود خودش را حسابی تو دل مارکیز گوئیدوبالدو دِل مونتِه جا کرد و مارکیز هم زحمت کشید و تو دانشگاه پیزا شغلی برایش دست‌وپا کرد و گالیله شد استاد ریاضی (هِه، دنیا جای کوچکی است، نه؟). حقوق استادی خیلی کم بود، اما گالیله از شغلش راضی بود…

آشنا شدن گالیله با چند و چون پدیده‌های دنیا

گالیله حالا هم که استاد شده بود، درست مثل زمان دانشجویی‌اش رفتار می‌کرد و در مورد همه‌چیز جر و بحث راه می‌انداخت. به قول خودش…

آشنا شدن گالیله با چند و چون پدیده‌های دنیا

تعجبی ندارد که خیلی‌ها از این رفتارش می‌رنجیدند، اما گالیله اهمیت نمی‌داد، چون در عین حال دوستان خوبی هم داشت و برای سردرآوردن از پدیده “حرکت” از روشِ “مشاهده/ ارزیابی/ آزمایش/ استدلال/ محاسبه و نتیجه‌گیری” مخصوص خودش استفاده می‌کرد.

(ارسطو همیشه گفته بود: «بی‌اطلاعی از حرکت یعنی بی‌اطلاعی از طبیعت» پس طبیعی بود که گالیله اول از همه، سراغ حرکت برود).

در مقاله ارسطو و موجودات ماه نشین او دیدیم که ارسطو فکر می‌کرد اجسام سنگین، سریع‌تر از اجسام سبک سقوط می‌کنند.

این نظریه هم مثل همه نظریه‌های ارسطو، یک جورهایی درست است؛ مثلاً پر آهسته‌تر از سنگ سقوط می‌کند، اما گالیله متوجه شد که دانه‌های سبک و سنگین تگرگ با هم به زمین می‌افتند و مطمئن بود که به طور کلی، وزن اجسام در سرعت سقوطشان تأثیری ندارد.

تو سر گالیله فرو نمی‌رفت که طبق پیش‌بینی ارسطو، اگر جسمی که در حال سقوط است، دو تکه بشود، سرعت سقوطش کم می‌شود.

نقدنامه رنسانس

پرتاب شگفتی‌آفرین گوی از برج پیزا

پرتاب شگفتی‌آفرین گوی از برج پیزا

گزارش تأیید نشده‌ای که از پیزا به دست ما رسیده، پیروان ارسطو را انگشت به دهان کرده است.

بنا بر این گزارش، گالیلئو گالیله فیزیکدان معروف و جسور، با پایین انداختن دو گوی سربی از بالای برج پیزا، خودش را نیز به شدت بر سر زبان‌ها انداخت!

یکی از این گوی‌ها ۲۰ برابر دیگری وزن داشت و بنا بر نظریه ارسطو باید با سرعتی ۲۰ برابر گوی دیگر سقوط می‌کرد.

اما هر دو گوی تقریباً همزمان به زمین افتادند… و دهان گروه کوچکی از طرفداران ارسطو که در محل حاضر بودند، از تعجب بازماند.

در واقع در زمین، مقاومت هوا باعث می‌شود اجسام با سرعت‌های متفاوت سقوط کنند ـ یعنی اجسام فشرده و متراکم سریع‌تر سقوط می‌کنند ـ بنابراین، یک لحاف پر خیلی بزرگ، به مراتب آهسته‌تر از یک جسم کوچک و سبک مثل تیله، سقوط می‌کند. اما در خلاء که هوایی وجود ندارد تا مقاومت ایجاد کند، همه اجسام با یک سرعت سقوط می‌کنند.

اگر آن نمایش برج پیزا واقعاً انجام شده باشد، احتمالاً در سال ۱۵۹۱ بوده که صرف‌نظر از این کشف مهم، برای گالیله سال بدی بود:

پدرش از دنیا رفت و او را با مخارج مختلفی مثل جهیزیه خواهرش تنها گذاشت.

بدتر از آن، قراردادش با دانشگاه پیزا تمام شد و چون عده زیادی را ناراحت کرده و از خودش رنجانده بود، قراردادش تمدید نشد و بی‌کار ماند.

دخترهایت را حبس کن

البته بی‌کاری‌اش زیاد طول نکشید و این دفعه گوئیدوبالدو یک کرسی استادی در دانشگاه پادوآ برایش جور کرد که حقوقش هم نسبتاً خوب بود.

این طوری شد که گالیله به آن شهر کوچ کرد و با یک دوست پولدارش به اسم جان‌وینچِنزو پینِلی همخانه شد.

این وضعیت خیلی به گالیله کمک کرد، چون پینلی کتابخانه علمی معرکه‌ای داشت و با بانفوذترین آدم‌های پادوآ رفیق بود.

گالیله که در دانشگاه جدید ریاضی، نجوم و مکانیک درس می‌داد، مدرس خوب و محبوبی از آب درآمد.

او غیر از درس دادن، به تفریح هم علاقه زیادی داشت و مدام با رفقایش مهمانی راه می‌انداخت و پرخوری می‌کرد.

یک شب بعد از کلی خوش‌گذرانی، با دوتا از رفقایش تو اتاق یک هتل خوابش برد.

تو دیوار اتاق سوراخی بود که به غار مرموز و نمناکی می‌رفت و سرما و رطوبتش هرسه نفرشان را مریض کرد.

آن دوتا مردند و گالیله تا آخر عمر سلامتی کاملش را به دست نیاورد. داستان مرموز و عجیبی است!

کمی بعد، گالیله خانه‌ای اجاره کرد و تو خانه جدید وسیله‌ای ساخت که نشان می‌داد روش علمی جدید او چقدر کارآمد است:

به کمک آن ابزار با توپ نشانه‌گیری می‌کرد، ریشه دوم (جذر) اعداد را محاسبه می‌‌کرد، مقدار باروت لازم برای انواع گلوله‌های توپ را اندازه‌گیری می‌کرد… خلاصه کنم، غیر از دم کردن چای، تقریباً هرکار دیگری که بگویی، از آن ابزار برمی‌آمد.

اسمش را گذاشته بود پرگار نظامی و ارتش که مثل همیشه خیلی بودجه داشت، عاشق این اختراع شد.

گالیله کلی از آن پرگارها را فروخت و چون همیشه گوش به‌زنگ بود که دوستان بانفوذی پیدا کند، دستورالعمل کار با پرگارش را به یکی از شاگردهای قدیمش دُن کوزیمو دِ مِدیچی تقدیم کرد.

پرگار نظامی گالیله

گالیله ۳۵ ساله بود که با خانمی به اسم ماریا گامبا آشنا شد.

نتیجه این آشنایی سه‌تا بچه بود.

برای ماریا و گالیله اهمیتی نداشت که ازدواجشان ثبت نشده بود، اما این موضوع روی زندگی دخترهایشان تأثیر گذاشت و کسی به خواستگاری‌شان نیامد.

گالیله دخترهایش را فرستاد به یک صومعه؛ جایی که تقریباً چیزی برای خوردن وجود نداشت و طفلکی‌ها تا آخر عمرشان مجبور شدند بیگاری کنند و جان بکنند.

گذشته از اینها آن صومعه کلاً جای ترسناکی بود و می‌گفتند وقتی راهبه‌ای پایش را زمین می‌کوبد، استخوان‌های تو حیاط کلیسا جلینگ، جلینگ صدا می‌دهد.

ویرجینیا، یکی از دخترهای گالیله، از زندگی تو صومعه راضی بود و او و گالیله تا آخر عمرشان رابطه خوبی با هم داشتند و نامه‌های زیادی به هم می‌نوشتند (متأسفانه نامه‌های گالیله گم شده).

اما به دختر دیگرش لیویا، برچسب “بداخلاق و ناراضی” زده بودند. طفلکی حق داشت؛ تو بودی، بداخلاقی نمی‌کردی؟

دخترهای گالیله
دخترهای گالیله
پیشنهاد فیلم مستند

پلوتون

مشاهده و دانلود

گالیله و منظومه شمسی ناشناخته

در سال۱۵۴۳، یعنی قبل از اینکه گالیله دنیا بیاید، یک دانشمند لهستانی به اسم نیکلاس کوپِرنیکوس کتابی چاپ کرد که توش نوشته بود زمین دور خورشید می‌چرخد.

ارسطو و خیلی‌های دیگر خیال می‌کردند خورشید دور زمین می‌گردد و انجیل هم به شکل سربسته همین را می‌گفت.

اما گالیله معتقد بود کوپرنیکوس درست می‌گوید و در سال ۱۵۹۷ به یک دانشمند آلمانی به اسم یوهانس کپلِر نامه‌ای نوشت و نظرش را گفت.

در ضمن، گالیله روی تئوری سقوط اجسام هم کار ‌کرد و به قانون ساده‌ای رسید:

تئوری سقوط اجسام
تئوری سقوط اجسام

گالیله سرگرم اصلاح این قانون بود، که اتفاق عجیبی افتاد:

ستاره‌ای که دو میلیون سال نوری از زمین دور بود، منفجر شد و درخشش آن ۱۰۰ برابر شد. (در واقع این انفجار ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد اتفاق افتاده بود، اما تا زمان رنسانس طول کشید تا نورش به زمین برسد.)

خب، اتفاقی مثل این، ارسطو را خیلی ناراحت می‌کرد چون از نظر او قرار نبود ستاره‌ها منفجر بشوند.

او فکر می‌کرد ستاره‌ها از ماده‌ای ساخته شده‌اند که هیچ‌وقت تغییر نمی‌کند و تنها کارشان این است که بدرخشند و تو آسمان حلقه بزنند.

طبق تئوری ارسطو، تنها قسمت کائنات که در آن تغییراتی اتفاق افتاد، مدار ماه بود. بنابراین آن ستاره باید آنجا می‌بود، نه دورتر.

بحث‌های جنجال‌آفرین گالیله بر سر «ستاره»

همه آنهایی که اخیراً به آسمان نگاه کرده‌اند متوجه ظهور ستاره جدیدی شده‌اند که روی زمین و در فضا به یک اندازه اختلال ایجاده کرده است.

گالیله این ادعای پیروان ارسطو را که می‌گویند ستاره مزبور در مدار ماه قرار دارد، رد کرده است؛ زیرا محاسبات او نشان داده که در چنین حالتی ستاره جدید ـ برحسب اینکه از چه نقطه‌ای به آن نگاه شود ـ باید در نقاط مختلف آسمان قابل رؤیت باشد.

پیروان فلسفه ارسطو ارزشی برای این نظریه قائل نشدند. امروز یکی از سخنگویان این گروه اظهار داشت:

«وقتی ارسطو همه‌چیز را در کتاب‌هایش به وضوح شرح داده، نمی‌فهمم چرا گالیله به خودش زحمت می‌دهد دوباره آنها را بررسی کند؟»

ادعای پیروان ارسطو در برابر گالیله

این نوع جروبحث‌ها اسم گالیله را حسابی سر زبان‌ها انداخت و خنده‌ات می‌گیرد اگر بگویم که خیلی‌ها از او می‌خواستند برایشان رمل و اسطرلاب بیندازد و از روی وضعیت قرار گرفتن ستاره‌ها، آینده‌شان را پیش‌بینی کند!

مسخره نکن، آن زمان آدم‌های کله‌دار و چیزدان به جای اینکه بروند تو تلویزیون و تو میزگرد شرکت کنند، از این‌جور کارها می‌کردند.

و آن موقع‌ها هم درست به اندازه امروز حرف‌هایشان درست در می‌آمد:

مثلاً در ۱۶۰۹ گالیله پیش‌بینی کرد که فردیناند دو مدیچی اول، دوک اعظم توسکانی، عمر درازی دارد و سال‌ها با خوشی و شادی زندگی خواهد کرد. بیست و دو سال بعد…

دوک اعظم توسکانی

هرچند همه آنهایی که مردن فردیناند تو زندگی‌شان اثر داشت، یک کم ناراحت شدند، اما زیاد هم بد نشد.

چرا؟ کوزیمو شاگرد قدیمی گالیله یادت هست؟

حالا او شده بود عالیجناب کوزیموی دوم، دوک اعظم. برای گالیله که دلش برای یک شغل درباری بی‌زحمت لک زده بود، دیگر از این بهتر نمی‌شد!

کوزیمو درست همان کسی بود که او لازم داشت:

یک آدم با قدرت و نفوذ و عضو خاندانی که به جهان و فضا و کهکشان علاقه زیادی داشتند، طوری که پدربزرگ کوزیمو فکر می‌کرد شباهت زیادی بین خودش و سیاره مشتری وجود دارد.

کوزیمو شاگرد قدیمی گالیله
کوزیمو شاگرد قدیمی گالیله

و بعد… اتفاقی افتاد که گالیله را از یک دانشمند نسبتاً معروف که چندتا ایده خوب در مورد ستاره‌شناسی (به اضافه یک تئوری شگفتی‌آور در مورد “حرکت”) دارد، به آدم خیییلی مشهوووری تبدیل کرد که جهان جدیدی را کشف کرده.

گالیله شنید یک نفر لوله‌ای اختراع کرده که دو سرش شیشه‌ای است و به وسیله آن می‌شود اجسام دور را خیلی واضح‌تر دید.

او هم این توصیف گنگ و عقل و هوش سرسام‌آورش را روی هم گذاشت و یک نمونه خیلی بهتر از آن وسیله را برای خودش ساخت.

حدس بزن چی ساخت؟

تلسکوپ خبر خوب و مهمی بود و همه دلشان می‌خواست یکی یک تلسکوپ داشته باشند.

تلسکوپ برای بیشتر آدم‌ها یک اسباب‌بازی گران‌قیمت بود، اما برای گالیله نقش ابزار کارش را داشت.

او در سال ۱۶۰۹ تلسکوپ ساخت خودش را رو به آسمان شب گرفت و کشف‌هایی کرد:

تلسکوپ گالیله
ذرات ریزی که به شکل حلقه یا کمربند دور زحل میچرخند.

اسرار دانش

گالیله اولین ستاره‌شناس تاریخ بشر است که با استفاده از وسیله‌ای غیر از چشم‌هایش، دریچه مشاهده و رصد کردن را به روی اجسام فضایی و رازهایشان باز کرد؛ چیزهایی که در غیر این صورت برای همیشه ـ یا تا وقتی که یک نفر دیگر نگاهی به آنها بیندازد ـ از چشم بشریت مخفی می‌ماندند.

گالیله خیلی سریع کتابی به اسم قاصد پرستاره در مورد کشفیاتش نوشت که خیلی سر و صدا کرد.

در مورد قسمت‌های گوش‌مانندِ زحل چیزی ننوشت، اما نتیجه کشفش را برای ستاره‌شناس‌های دیگر از جمله کپلِر فرستاد:

«متوجه شدم بالاترین سیاره از سه قسمت تشکیل شده»

؛ البته به صورت بازی با کلمات:

گالیله اولین ستاره‌شناس تاریخ بشر

هیچ‌کدام از ستاره‌شناس‌ها از این جمله سر درنیاوردند، که البته خیلی هم خوب شد چون زحل سه قسمتی نیست، اما حلقه‌هایی دورش می‌چرخند.

همه این کشف‌ها باعث شد گالیله مطمئن بشود تئوری ارسطو که: همه‌چیز دور زمین می‌چرخد اشتباه است؛ چون با تلسکوپ می‌دید که مثلاً قمرهای مشتری دور زمین نمی‌چرخند، یا تغییر اندازه و فرم ناهید در صورتی منطقی به نظر می‌آید که دور خورشید بچرخد.

گالیله نه تنها در ده دقیقه کلی چیزهای جدید در فضا و کهکشان‌ها و منظومه شمسی کشف کرد، با زرنگی از کشف‌هایش به عنوان وسیله‌ای برای پیشرفت استفاده کرد.

چطوری؟ کتاب قاصد پرستاره را به کوزیموی دوم تقدیم کرد و تو کتابش یکبند از خوبی و باحالی کوزیمو مدیچی تعریف کرد و اسم قمرهایی را که تو آسمان پیدا کرده بود، گذاشت: ستاره‌های مدیچی.

این پاچه‌‌خواری‌ها هم کار خودش را کرد و کوزیمو این سِمَت مهم را به گالیله داد: «ریاضی‌دان ارشد دانشگاه پیزا و فیلسوف و ریاضی‌دان دوک اعظم»

(و اگر این عنوان به نظرت طولانی می‌آید، صبر کن تا ببینی خود گالیله واقعاً از چی خوشش می‌آمد).

ریاضی‌دان ارشد دانشگاه پیزا و فیلسوف و ریاضی‌دان دوک اعظم
ریاضی‌دان ارشد دانشگاه پیزا و فیلسوف و ریاضی‌دان دوک اعظم!

خلاصه اوضاع گالیله حسابی رو به راه بود و تو کارهای علمی‌اش می‌درخشید.

اما موفقیت، هوش زیاد و ـ راستش را بخواهی ـ خود‌بزرگ‌بینی و رفتار توهین‌آمیزش با کسانی که با نظرش مخالفت می‌کردند، یک عده از هم‌قطارهای دانشمندش را عصبانی کرد، طوری که دیگ حسادتشان به جوش آمد و تصمیم گرفتند از او انتقام بگیرند!

(گالیله اسمشان را گذاشته بود انجمن کبوتر چون اسم رهبرشان آقای داوز بود).

گالیله سال ۱۶۱۱ به رم رفت و به عضویت اولین انجمن علمی دنیا، یعنی فرهنگستان تیزبین‌ها درآمد.

فرهنگستان تیزبین‌هااما در عین حال…

فرهنگستان تیزبین‌ها
قمرها مال کی هستند؟

در سال ۱۶۱۱، یک ستاره‌شناس آلمانی به اسم کریستوفر شاینِر متوجه شد روی خورشید نقطه‌های تیره‌ای وجود دارد و نظرش این بود که آن نقطه‌ها ستاره‌های کوچکی هستند.

گالیله که با نظر او مخالف بود، نامه‌‌هایی منتشر کرد و نظر داد که آن نقطه‌ها مربوط به سطح خورشیدند.

علاوه بر این خبر، بعد از یک عالمه آه و ناله در مورد وضع سلامتی‌اش، اعلام کرد که: زمین دور خورشید می‌چرخد. وای، پسر…

دشمن‌های گالیله از این حرف بُل گرفتند و به او حمله کردند. اما گالیله خیلی باهوش‌تر از آن بود که کسی بتواند با مخالفت با تئوری‌هایش او را شکست بدهد ـ خیلی‌ها قبلاً سعی خودشان را کرده بودند و او حسابی حالشان را جا آورده بود ـ برای همین به‌جای مخالفت، از جنبه مذهبی به او حمله کردند؛ جلسه و موعظه‌ای برگزار شد و گالیله را محکوم کردند که ضد دین است.

بی‌خود می‌گفتند، گالیله بینوا آدم مذهبی و خداپرستی بود، منتها فکر می‌کرد برای مسائل علمی نمی‌شود از انجیل دستور گرفت.

اما مگر جرأت داشت به انجیل ایراد بگیرد؟

ـ خیلی‌ها را به دلایل کوچک‌تر از آن، زنده‌ زنده تو آتش انداخته بودند.

گالیله به انجیل ایراد نگرفت، اما از ارسطو انتقاد کرد.

منتها چون کلیسا کم و بیش با دانش ارسطویی کنار آمده بود، دشمنان گالیله همین را بهانه کردند و گالیله حسابی تو دردسر افتاد؛ پایش را به انواع بحث و مناظره‌ کشاندند و مجبور شد با زبان‌بازی ثابت کند که باورهای علمی‌اش با انجیل مطابقت دارد؛ اما راستش بدجوری گیر افتاده بود، چون انجیل می‌گوید: «خداوندا، تو زمین را بر پایه‌هایش ثابت و استوار گرداندی تا هرگز از جایش حرکت نکند.»

گالیله اولین ستاره‌شناس تاریخ بشرخوشبختانه گالیله تو بحث و جدل واقعاً استاد بود و توانست یک جورهایی نظریه‌های خودش را به انجیل بچسباند، اما دست آخر تو این جنگ بازنده شد ـ یک دلیلش این بود که کشیش‌ها واقعاً فکر می‌کردند زمین ثابت است.

(البته اگر اصولاً در این مورد به خودشان زحمت فکر کردن می‌دادند!)

یک دلیل دیگرش هم این بود که، کاتولیک‌ها یک قانون رسمی داشتند که می‌گفت تجزیه و تحلیل انجیل گناه است.

به هرحال گالیله، با اینکه خیلی خوب بلد بود حرفش را به کرسی بنشاند، دلش نمی‌خواست این کار را بکند و برعکس بقیه که سعی می‌کردند با بحث و بگو مگو، تیشه به ریشه کشف‌های به قول خودشان عوضی بزنند، دلش می‌خواست یک دانشمند درست و حسابی باشد و بفهمد چی درست است و چی درست نیست.

بعضی کشیش‌ها حتی راضی نشدند نگاهی تو تلسکوپ بیندازند و ببینند آن بالا چه خبر است، چون خودشان را قانع کرده بودند که آن بالا چیزی برای دیدن وجود ندارد.

بعضی از آنها هم استدلال می‌آوردند که مشتری هیچ قمری ندارد، چون نمی‌شود آنها را با چشم غیرمسلح دید و چیزهایی که دیده نشوند، فایده‌ای برای آدمیزاد ندارند و مسلم است که خداوند هم حاضر نبوده وقتش را با خلق آنها تلف کند.

در مورد ماه هم می‌گفتند این واقعیت که در کره ماه کوه وجود دارد، ثابت نمی‌کند این گفته ارسطو که سطح ماه صاف است، اشتباه بوده.

چون امکان دارد یک لایه صاف و نامرئی روی کل ماه و آن کوه‌ها را پوشانده باشد. گالیله هم جواب می‌داد:

گالیله اولین ستاره‌شناس تاریخ بشرگالیله معتقد بود اگر آدم بخواهد از کار و اسرار دنیا و طبیعت سر دربیاورد، خواندن انجیل کمکی به او نمی‌کند وکتاب‌های ارسطو هم به درد نمی‌خورند.

کتابی که او ترجیح می‌داد، یک کم بزرگ‌تر بود. او می‌گفت:

«حقیقت تو کتاب عظیم کائنات نوشته شده. کتابی که از صبح تا شب جلو روی ما بازه، اما برای فهمیدنش اول باید زبون این کتاب رو فهمید و حروفی رو که با اون نوشته شده، تعبیر و تفسیر کرد. این کتاب به زبون ریاضی نوشته شده.»

اسرار دانش

شعور و بینش گالیله که به او فهماند از ریاضی می‌شود برای درک و تشریح جهان استفاده کرد ـ نمونه‌هایش قانون سقوط و قانون پاندول اوست ـ این امکان را به او و دانشمندان دیگر داد که از آن به بعد، نه فقط چیزهایی را که در جهان هستی اتفاق می‌افتد تشریح کنند، بلکه آن اتفاقات را پیش‌بینی و کنترل هم بکنند.

در سال ۱۶۱۵ گالیله تصمیم گرفت مشکلش را با یک مقام بالاتر مطرح کند؛ یعنی برود رم، پیش پاپ.

تصمیم درستی نبود. پاپ، پل پنجم که هیچ علاقه‌ای به علم و دانش نداشت، کمیته‌ای را تعیین کرد که نظر بدهند عقاید گالیله (چه درست باشد، چه غلط) با انجیل مغایرت دارد یا نه.

کمیته هم رأی داد که بله، جناب گالیله خلاف انجیل حرف می‌زند.

آنها حسابی به او توپیدند و بهش گفتند که اگرحرفش را پس نگیرد و تئوری‌‌اش را تکذیب نکند، دیگر اجازه ندارد یک کلمه در مورد حرکت زمین با کسی بحث کند.

از گالیله بعید بود، اما این دفعه عاقلانه رفتار کرد و حرفش را پس گرفت.

اما دشمن‌هایش که همه‌جا بودند، گزارشی تهیه کردند و نوشتند کمیته قدغن کرده گالیله بعد از این در مورد ایده‌اش حرف بزند. به این می‌گویند زرنگ‌بازی…

اما گالیله زبل‌تر از آنها بود و برای روز مبادا، یک بیانیه امضا شده از آنها گرفت که حق اظهار عقیده را از او نگرفته‌اند.

شانزده سال بعد، روز مبادا فرا رسید.

روزهای سخت گالیله

عاقلانه‌اش این بود که گالیله دهنش را در مورد مسائل مربوط به نجوم ببندد و وقت و حواسش را بگذارد روی موضوع حرکت یا چیزی تو این مایه‌ها، اما درست یک سال بعد که دوباره رفته بود رم، باز هم با سخنرانی و نوشته‌هایش از عقاید کوپرنیکوس دفاع کرد.

یک دفعه دیگر هم پیش آمد که سه‌تا ستاره دنباله‌دار تو آسمان ظاهر شدند و یک ستاره‌شناس مذهبی به اسم اوراتسیو گراسی نظر داد که آن ستاره‌های دنباله‌دار تو مدار ماه می‌چرخند. گالیله به نفعش بود ساکت بماند، اما…

روزهای سخت گالیلهاحتمالاً دلیل این زبان‌درازی‌ این بود که گالیله حالا احساس امنیت می‌کرد:

رم صاحب پاپ جدیدی به نام اُربَن هشتم شده بود که با علم میانه خوبی داشت و یکی از کتاب‌های گالیله را آن‌قدر دوست داشت که دستور داده بود هر روز موقع غذا خوردن آن را برایش بخوانند.

گالیله رفت رم خدمت پاپ، یک میکروسکوپ برای او ساخت و بازی با این اسباب‌بازی علمی باعث شد میانه‌شان با هم جور بشود.

گالیله حسابی ذوق‌زده شد و فکر کرد حالا پاپ به او اجازه می‌دهد هرچی دلش می‌خواهد بگوید. اما یک مشکل کوچولو وجود داشت: اُربن مطمئن بود که زمین مرکز و محور منظومه شمسی است!

فوری ترش نکن، پاپ موافقت کرد که گالیله یک کتاب بنویسد و هر دو تئوری خورشید‌محور و زمین‌محور را در کتابش شرح بدهد؛ البته یک هدفش هم این بود که به منتقدان کلیسا نشان بدهد که کلیسا جلو بحث و مناظره را نمی‌گیرد.

اما یک شرط هم گذاشت: گالیله حق نداشت نتیجه‌گیری کند که تئوری خورشید‌محور درست است!

کدام جهان؟

گالیله شش سال بعدی عمرش را صرف نوشتن این کتاب کرد که یکی از بی‌نظیرترین کتاب‌هایی است که تا به حال نوشته شده و عنوان دهان پرکنی دارد:

“گفت و شنود گالیلئو گالیله ـ عضو فرهنگستان تیزبین، ریاضی‌دان ویژه دانشگاه پیزا، و فیلسوف و ریاضی‌دان ارشد عالیجناب دوک اعظم توسکانی ـ که طی جلساتی چهار روزه، دو سیستم جهانی اصلی بطلمیوسی و کوپرنیکی را به بحث می‌گذارد و بدون نتیجه‌گیری، دلایل فلسفی و فیزیکی هر دو مبحث را به طور یکسان مطرح می‌کند”.

(حال کردی؟!)

اگر بعد از خواندن این اسم رمقی برایت باقی مانده ـ که البته معمولاً خلاصه‌اش را به کار می‌برند: «دو سیستم جهانی» ـ باید بگویم کتاب بی‌نظیری است؛ یک جور نمایشنامه است که سه‌تا شخصیت دارد.

یکی از آنها فکر می‌کند زمین دور خورشید می‌چرخد، یکی عقیده دارد خورشید دور زمین می‌چرخد و سومی بی‌طرف است. فقط حیف که نکته و ایده اصلی آن، که می‌گوید: جزر و مد ثابت می‌کند زمین متحرک است، غلط است. جزر و مد در اثر نیروی جاذبه خورشید و ماه ایجاد می‌شود و آن زمان هنوز قانون جاذبه کشف نشده بود.

بهترین مدرک این کتاب برای اثبات حرکت زمین این است که اندازه سیاره‌ها تو آسمان تغییر می‌کند، چون اگر سیاره‌ها دور زمین می‌چرخیدند، این اتفاق نمی‌افتاد.

گالیله و منظومه شمسی ناشناخته‌اش

در این کتاب به اولین فرضیه نسبیت هم برمی‌خوری: گالیله ثابت می‌کند حرکت‌های نرم و آرام کشتی، روی اشیایی که در انبارش هستند، تأثیری نمی‌گذارد.
اگر برادر گالیله خانواده پرجمعیتش را نفرستاده بود پیش او که به قول خودش: «بَر و بچه‌ها رو فرستادم سرت رو گرم کنن»، گالیله نوشتن این کتاب را خیلی زودتر تمام می‌کرد.
انتشار این کتاب خبر خوبی برای تاریخ علم بود، اما نه برای گالیله. برای او خبر خیلی بدی بود.

گالیله و منظومه شمسی ناشناخته‌اش

کتاب تحریم شد و گالیله را به رم احضار کردند تا در دادگاه ترسناک تفتیش عقاید مذهبی محاکمه بشود.
حالا سال ۱۶۳۳ بود و گالیله ۶۹ ساله به این سفر طولانی رفت. آن وقت‌ها اکثر آدم‌ها قبل از اینکه به این سن برسند، مرده بودند. گالیله هم خیلی زود آرزو کرد کاش او هم مرده بود…

گالیله و منظومه شمسی ناشناخته‌اش

هیسسس! دانشمند مخفی

گالیله هیچ شانسی نداشت. مرگ، زندان و شکنجه رو شاخش بود (البته احتمالاً ترتیبش این‌طوری نبود!) و پاپ هم بدجوری از دستش عصبانی بود. به قول یک مفسر “پاپ منفجر شد”. خوشبختانه گالیله آن مدرک امضا شده صفحه ۴۲ را که توش نوشته بود: “هیچ حکمی گالیله را منع نکرده که در مورد حرکت زمین حرفی بزند”، همراهش برده بود. با این حال مجبورش کردند یک ندامت‌نامه بنویسد و تأکید کند که زمین به هیچ‌وجه و هرگز هرگز در هیچ جهتی، حتی یک سانتی‌متر هم از جایش تکان نمی‌خورد و قدغن کردند که دیگر یک کلمه هم در این مورد بنویسد و… به حبس ابد هم محکوم شد.
واقعاً که! آن همه پُز کلسیا که ادعا می‌کرد جلو مناظره علمی را نمی‌گیرد، همین بود؟!

خوشبختانه گالیله همان‌قدر که دشمن داشت، دوست هم داشت و بالاخره همان‌ها ترتیبی دادند که حبس ابدش را به‌جای زندان، تو خانه خودش که بیرون فلورانس و نزدیک صومعه دخترهایش بود، بگذراند. گالیله تا آخر عمر در حبس خانگی ماند و جالب است بدانی بالای نامه‌هایی که می‌فرستاد، می‌نوشت «از زندان خودم». اما با این همه اجازه داشت دخترهایش را ببیند و حتی توانست ترتیبی بدهد که چندتا ملاقات‌کننده داشته باشد و در مورد علم با آنها حرف بزند. البته خیلی بی سر و صدا.
و بعد، در ۱۶۳۸…

***

نقدنامه رنسانس

ظهور سرزده «دوقلوی» علمی

گالیله، دانشمند مغضوب، دوباره کار خودش را کرد. جدیدترین کتاب او، نه یکی، بلکه دو بحث علمی جدید و شگفت‌انگیز را مطرح می‌کند. گالیله با وجود حبس خانگی و دستور اکید برای اینکه دیگر گرد علم نگردد، این کتاب را بی‌سروصدا نوشته و آن را برای چاپ و انتشار، قاچاقی به هلند فرستاده است.
کتاب گفتمان‌ها و برهان‌های ریاضی مرتبط با دو علم جدید هم مثل کتاب قبلی او، علم را به شکل خوشایندی مطرح می‌کند و این یکی هم در قالب یک گفتگوی فنی بین سه نفر نوشته شده که یکی از آنها کمی ابله است.
این دو علم مورد بحث، به اجسامِ در حال حرکت و
قدرت مواد می‌پردازند و کتاب پر است از اطلاعات جالب و شگفت‌انگیز، اکتشافات چشمگیر و آزمایش‌های جالب. وزن هوا چقدر است؟ نور و صدا با چه سرعتی حرکت می‌کنند؟ آیا همه‌چیز از اتم تشکیل شده؟
جدیدترین و پر سر و صداترین کتاب گالیله را بخوانید و جواب این سؤال‌ها را پیدا کنید. (البته اگر خارج از ایتالیا زندگی می‌کنید).

***

دختر محبوب گالیله در سال ۱۶۳۳ از دنیا رفت و کتاب دو علم جدید وقتی چاپ شد که گالیله بینایی‌اش را از دست داده بود، اما باز هم از کار کردن دست برنمی‌داشت. یکی از آخرین کارهایش اختراع اساس اولیه ساعت پاندولی بود که از پسرش خواست طرحش را طبق دستور خودش بکشد. گالیله به کلی از گفتن و نوشتن در مورد منظومه شمسی کنار کشید، اما کتاب دو سیستم جهانی با اینکه به دستور کلیسا تا دو قرن تحریم شد، به‌تدریج کار خودش را کرد و اکثر دانشمندان تئوری خورشید‌محور را قبول کردند.

***

گالیلئو گالیله

این بود کارنامه زندگی تو
نجوم و فیزیک را دگرگون کردی.

مهم‌ترین کشف‌هایت:
• قانون حرکت
• قانون پاندول
• قانون سقوط
• قمرهای مشتری
• ساختار منظومه شمسی

دلبستگی‌های غیرعلمی‌ات:
مهمانی و خوش‌گذرانی

***

هرچند گالیله آدمی نبود که بی‌خود و بی‌جهت شکسته‌نفسی کند (یعنی خدایی‌اش، کلاً اهل شکسته‌نفسی نبود)، تو کتاب دو علم جدید گفته: «روش‌ها و وسایلی در دسترس این دانش بی‌نظیر قرار گرفته که با آنها، بعدها ذهن‌هایی تیزبین‌تر از مغز من، زوایای دیگر آن را جستجو و کشف خواهند کرد…»
یکی از برجسته‌ترین آن «مغزها» در سال ۱۶۴۲، یعنی همان سالی که گالیله با زندگی خداحافظی کرد، به دنیا آمد…

دانلود فیلم های مستند درباره گالیله

مجموعه کامل مستند رمز هستی

مستند مجموعه کامل رمز هستی

دانلود مجموعه کامل مستند رمز هستی

اعداد حکمران جهان هستند. اگر بفهمید کدی برای کل زندگی وجود داشته باشد ، چه می کنید؟
رمزي كه جهاني را كه مي بينيم ، “آنچه كه هستيم” و “هر چيز ديگر در جهان” را مي سازد…

این مستند بینظیر شما را به یک سفر هیجان انگیز و اکتشافی در دنیای ریاضیات می برد.

دانلود مستند

مستند تاریخ جهان

نام مجموعه مستند 

دانلود مستند تاریخ جهان با دوبله فارسی شبکه منوتو

به مدت دو هزار سال، از زمان یونان باستان، ما انسان‌ها بر این باور بودیم که زمین نقطه‌ی ثابت است که خورشید، ماه و دیگر سیارات همگی حول آن می‌چرخند.
گالیله نخست چهار قمر مشاهده کرد که دور مشتری می‌چرخیدند.
بعد هنگامی که سیاره‌ی ناهید یا ونوس را دقیق‌تر نگاه کرد، با انجام محاسباتی متوجه شد که این سیاره به دور خورشید می‌گردد، نه زمین.
گالیله به این نتیجه رسید که خورشید مرکز جهان است.
کلیسا اشتباه می‌کرد و او برای حرفش مدرک هم داشت.

 


کلمات کلیدی: گالیله کیست , گالیله و خدا , گالیله فیلم , گالیله قمرهای چه سیاره ای را با تلسکوپ رصد کرد , گالیله قرون وسطی , قمرهای گالیله ای , قمرهای گالیله مشتری , گالیله فیلسوف , فیلم گالیله دوبله فارسی , فرضیه گالیله , فرزندان گالیله , گالیله علوم نهم , گالیله علم و دین , عاقبت گالیله , عکس گالیله دانشمند , هدف گالیله از اختراع تلسکوپ , همسر گالیله , هوش گالیله , کتاب های گالیله , دستاورد های گالیله , حرف های گالیله , ضریب هوشی گالیله , زندگی گالیله خرید کتاب , جرم گالیله , جهان گالیله و نیوتن


 

TVmostanad
TVmostanad

ایده راه اندازی سایت تی وی مستند همزمان با راه اندازی شبکه manoto2 به ذهن ما رسید. در همون روزهایی که شبکه منوتو ۲ بصورت ۲۴ ساعته فقط دمویی از مستند هایی که قرار بود در این شبکه پخش بشه رو نشون میداد. برای همین از روز اول ما شروع به آرشیو کردن مستندهای این شبکه کردیم…

3 پاسخ

  1. آها که اینطور
    فکر نمیکردم متن کتاب باشه، البته آدم کتاب خوانی هم نیستم بجاش مستند می بینم?
    جالبه سرچ کردم هیچ صفحه اجتماعی از دکتر مایک پیدا نکردم
    اینجا طرف از دانشگاه امام صادق دکترا میگیره صدجا برای خودش صفحه می سازه
    اگه کتاب هم بنویسه(یعنی بخره) که دیگه واویلا.

  2. درود بر شما

    شیوه نوشتن شما بسیار عالی است، نویسنده این مقاله کیست؟
    لطفاْ ایشان را معرفی کنید تا حداقل بتوانیم در اینستاگرام او را دنبال کنیم.
    کار ایشان فوق العاده است، ورای نویسندگی مطالب علمی است.
    به نظر من ایشان چندین مهارت را با هم دارند که فقط یکی از آنها نویسندگی است.
    مشتاق آشنایی بیشتر با ایشان هستم.
    لطفا به من ایمیل بدهید یا همین کامنت را پاسخ دهید،
    با سپاس

    1. این نوشته بخشی از کتاب دانشمندان و آزمایش های حیرت انگیز نوشته مایک گلداسمیت و ترجمه خانم شهره نورصالحی میباشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره تی وی مستند

ایده راه اندازی سایت تی وی مستند همزمان با راه اندازی شبکه manoto2 به ذهن ما رسید.

در همون روزهایی که شبکه منوتو ۲ بصورت ۲۴ ساعته فقط دمویی از مستند هایی که قرار بود در این شبکه پخش بشه رو نشون میداد.

برای همین از روز اول ما شروع به آرشیو کردن مستندهای این شبکه کردیم…

بقیه شو اینجا بخون…

آخرین مطالب بلاگ