استیون هاوکینگ و سیاه چاله ها

استیون هاوکینگ نظرات جدید هیجان‌انگیزی در مورد سیاه‌چاله‌ها، «نظریۀ همه چیز» و مبدأ جهان پدیده آورده است. اما برخی در همۀ این موارد تردید کرده‌اند...
استیون هاوکینگ و سیاه چاله ها
فهرست مطالب

استیون هاوکینگ “Stephen William Hawking ” ، این مغز متفکر که در جهان گم شده است، در خانه‌اش در افق‌های دور گیتی سیر می‌کند.

این مغز، هیجان‌انگیزترین تفکر کیهان‌شناسی تمام اعصار را پدید آورده است. کل تصویری که ما از کیهان داشتیم در دوران هاوکینگ متحول شده است.

پیشنهاد فیلم مستند

سفر در زمان

مشاهده و دانلود

مستند سفر به اعماق جهان با استیون هاوکینگ

قبل از مطالعه مقاله، شما را به دیدن یکی از برترین مستندهای ساخته شده از استیون هاوکینگ دعوت میکنیم. در ادامه نیز در لابلای مطالب مستندهای مرتبط با این نوشته را به شما معرفی خواهیم کرد.

مستند سفر به اعماق جهان با استیون هاوکینگ

“سفر به اعماق جهان با استیون هاوکینگ” یک مینی سریال تلویزیونی مستند علمی است که توسط فیزیکدان بریتانیایی استیون هاوکینگ نوشته شده است.

تیزر ابتدایی مستند فوق را ببینید…

این مجموعه شامل چهار اپیزود سفر در زمان، جهان هستی ۱و ۲ و بیگانگان میباشد. هم اکنون میتوانید تمام قسمت های سفر به اعماق جهان را با دوبله شبکه منوتو از سایت تی وی مستند دانلود نمایید.

تصویری که او و همکارانش ایجاد کرده‌اند تصویری بدیع و مانند یک اثر هنری زیبا است. مانند یک رؤیا «غیرممکن» است و در فراسوی درک عادی قرار دارد.

هاوکینگ نظرات جدید هیجان‌انگیزی در مورد سیاه‌چاله‌ها، «نظریۀ همه چیز» و مبدأ جهان پدیده آورده است. اما برخی در همۀ این موارد تردید کرده‌اند…

پیشنهاد فیلم مستند

جهان هستی ۱

مشاهده و دانلود

زندگی استیون هاوکینگ

استیون هاوکینگ در روزهای غم‌انگیز جنگ جهانی دوم متولد شد. پدر و مادر او خانه‌ای در های‌گیت لندن شمالی داشتند. شب پُر بود از صدای جیغ آژیر حملۀ هوایی، باریکه نور پرتوافکن‌ها، درخشش و غرش بمب‌های آلما

فرانک و ایزابل، برای اطمینان از تولد بی‌خطر فرزند اول خود، تصمیم گرفتند پیش از تولد او موقتاً به آکسفورد بروند.

آلمان‌ها موافقت کرده بودند که آکسفورد و کمبریج را با آن ساختمان‌های بی‌نظیر بمباران نکنند و ـ در مقابل ـ متفقین نیز قول داده بودند که شهرهای دانشگاهی تاریخی آلمانی، هایدلبرگ و گوتینگن را بمباران نکنند.

ایزابل هاوکینگ گفته بود: «جای تأسف بود که نمی‌شد این اقدامات متمدّنانه را به مناطق بیشتری بسط داد».

متولد شدن هاوکینگ در سیصدمین سالروز مرگ گالیله

ایزابل در ۸ ژانویه ۱۹۴۲ پسری را به سلامت به دنیا آورد.

اتفاقاً این روز، سالروز مرگ گالیله نیز بود، دقیقاً ۳۰۰ سال پیش در ۱۶۴۲ درگذشته بود. اتفاق دیگر اینکه، نیوتن نیز تقریباً در همین ایام متولد شده بود. نشانه‌های ستاره‌بینانه برای تولد یک ستاره‌شناس عالی بود ـ البته اگر این حقیقت را نادیده بگیریم که این دو حوزه مخالف یکدیگرند.

ایزابل هاوکینگ
ایزابل هاوکینگ

فرانک و ایزابل هاوکینگ

هم فرانک و هم ایزابل در دانشگاه آکسفورد تحصیل می‌کردند. فرانک پزشکی بود که به تحقیقات پزشکی، و اغلب در خارج از کشور، سرگرم بود. از طرف دیگر شغل ایزابل به عنوان بازرس سخت‌گیر مالیاتی شروع شد و به مشاغل منشیگری، که اصلاً راضی کننده نبود، تنزل یافت.

در طول جنگ زنانی وارد وزارتخانه‌ها شدند و در بخش خدمات غیرنظامی ترقی کردند. زنان دیگر از محیط خانه گریختند و به عنوان «دختران مزرعه» در کشتزارها به کار پرداختند، یا با کار در کارخانه و در مشاغلی که معمولاً مردان عهده‌دار آن بودند طعم استقلال را چشیدند.

ایزابل، هنگامی که منشی بود با فرانک هاوکینگ، که به تازگی از یک دوره تحقیقات پزشکی در آفریقا بازگشته بود، روبرو شد. این دو خیلی زود با هم ازدواج کردند، و تقدیر آن بود که ایزابل سرانجام چهار فرزند داشته باشد. شخصیت او تقریباً هیچ تغییری نکرد و نگرش وی به زندگی تأثیری تحول‌آمیز روی بچه‌ها داشت.

نقل مکان به سنت آلبانس

در ۱۹۵۰، خانواده استیون هاوکینگ به ۳۰ مایلی شمال لندن به سنت آلبانس، که شهر کلیسایی کوچک مطبوع و به تعبیری دیگر شهر مردابی اختناق‌آوری بود، نقل مکان کردند. در آنجا، فرانک، سرپرست بخش پارازیتولوژی بنیاد ملی تحقیقات پزشکی شد. هاوکینگ‌ها به زندگی روشنفکری خود ادامه دادند، و این امر فوراً آنها را به عنوان افرادی که به طرزی خطرناک نامتعارف هستند، مشخص ساخت.

خانۀ آنها پر از کتاب بود، مبلمانشان، بیش از آنکه نشانۀ وضعیت اجتماعی‌شان باشد، برای استفاده راحت طراحی شده بود؛ پرده‌ها همیشه نشسته بود، و گاهی در طول شب، حتی کشیده نمی‌شد.

کودکی استفن هاوکینگ
کودکی استفن هاوکینگ

آنهایی که کارشان فضولی بود، دریافتند که این خانواده به برنامۀ سوم رادیوی بی‌سیم گوش می‌کنند (که برای آنهایی که در میان آدم‌های بی‌ذوق و بی‌فرهنگ تک افتاده بودند، نمایشنامه‌های «مترقی» و موسیقی کلاسیک پخش می‌کرد). حتی فرانک در اوقات فراغتش چند رمان نوشت که هرگز منتشر نشد (همسرش این رمان‌ها را چرند می‌خواند و آنها را مسخره می‌کرد). الگوهای اصلی استیون هاوکینگ، پیش از آنکه استانلی ماتیوز یا ماکس میلر باشند، برتراند راسل و گاندی بودند.

در تابستان، خانواده سوار اتومبیل خود (که قبلاً یکی از تاکسی‌های لندن بود) می‌شدند و کاروان‌شان را برای تعطیلات به دنبال می‌کشیدند.

کاروان را در صحرایی در اسمینگتونِ دارست، نزدیکی خلج رینستاد، پارک می‌کردند. (نیازی به گفتن نیست که این کاروان معمولی نبود: هاوکینگ‌ها کاروانی قدیمی داشتند که آن را با رنگ‌های عجیب و غریب پُرزرق و برق رنگ کرده بودند). هاوکینگ‌ها ثروتمند نبودند، اما فقیر هم نبودند. به همین صورت در این دورۀ کسالت‌آور، که سرشار از ممانعت‌های اجتماعی بود، از دیگر خانواده‌های قشر متوسط نه خوشبخت‌تر بودند و نه بدبخت‌تر.

تحصیلات استیون هاوکینگ

از این خانوادۀ متوسط، یک پسربچۀ محصل متوسط ظهور کرد.

استیون هاوکینگ در سن ده سالگی به بهترین مدرسۀ محلی فرستاده شد: مدرسه معمولی سنت آلبانس، که شهریۀ آن در هر ترم ۵۰ گینه بود. (هر گینه معادل ۰۵/۱ پوند است؛ بیان شهریه به این شکل، حاکی از حجم دعاوی اولیه مدرسه بود که آرزوی رسیدن به سطح بازیل فاولتی را در سر می‌پروراندند).

استفن دانش‌آموزی ضعیف و دست و پا چلفتی بود، که هماهنگی جسمی نداشت؛ از آن نوع که در میان دانش‌آموزانی که در حیاط بازی چنین مدارسی نعره می‌کشند، دانش‌آموزان متوسط مشتاق، و دیگر عجایب و غرایب چنین مدارسی به راحتی قابل تشخیص‌اند.

آن موقع بود که استفن به شیمی علاقه‌مند شد، و حتی در پشت خانه‌شان برای خود آزمایشگاهی علمی داشت. این آزمایشگاه به زودی به زباله‌دان معمولی یک پسربچۀ دانش‌آموز، با لوله‌های آزمایش رسوب گرفته، بقایای از هم گسسته آزمایش‌های بسیار دور و راهنمایی‌های ساده دربارۀ ساخت باروت، سیانید و گاز خردل تبدیل شده بود.

استیو هاوکینگ
استیو هاوکینگ

به زودی معلوم شد که استیون هاوکینگ استعداد نسبتاً درخشانی دارد، اما معیارهای تحصیلی مدرسۀ نیمه‌متوسطی که بدان می‌رفت و در مورد آنها لاف بسیار زده می‌شد، او را جلب نمی‌کرد.

او خیلی درس نمی‌خواند و با این حال در کلاس خوب بود، اما هرگز عالی نبود. ذهن او سریع بود، اما تندتر از آن سخن می‌گفت که به راحتی مفهوم باشد. در خانه، در پناهگاه خود، به همراه دوستان اندک هم‌مدرسه‌اش به اختراع بازی‌های پیچیده می‌پرداخت.

این بازی‌ها به ندرت بیش از ۵ ساعت طول می‌کشید و گاهی، در طول تعطیلات، ممکن بود یک هفته کامل طول بکشد. عجیب نیست که به زودی به مرحله‌ای رسید که فقط خودش با خودش بازی می‌کرد. هم دوستان و هم خانوادۀ او از اینکه او می‌توانست به شدت، و اغلب برای ساعت‌ها، در مسأله‌ای پیچیده غرق شود تا عاقبت آن را حل کند در شگفت بودند.

از نظر مادر او: «تا آنجا که من توانسته‌ام بفهمم، بازی تقریباً جانشینی برای زندگی بود».

مایکل، دوست استیون هاوکینگ و شاگرد اول کلاس، با لحنی دوستانه او را «دانشمند کوچولوی بااستعداد» می‌خواند. آنها یک روز در آزمایشگاه شروع به حرف زدن دربارۀ «حیات و فلسفه» کردند. مایکل فکر می‌کرد که در فلسفه بسیار زبردست است، اما با ادامۀ بحث دریافت که استیون هاوکینگ او را تحریک می‌کند و پنهانی او را تشویق می‌کند تا از خود یک احمق بسازد.

برای مایکل، که ناگهان حس کرده بود ناظری یک‌طرفه و برای تفریح به او می‌نگرد، این لحظه‌ای ناراحت‌کننده بود.

«در این لحظه بود که برای نخستین بار دریافتم که او به نوعی متفاوت و نه فقط بااستعداد، نه فقط باهوش، نه فقط اصیل، که استثنایی است». همچنین، «از نخوتی فراگیر، یا اگر می‌خواهید، حسی فراگیر دربارۀ جهان» آگاه شد.

ظاهراً دانشمند کوچولوی بااستعداد زمان زیادی را برای فکر کردن دربارۀ موضوعات مختلف صرف کرده بود: در کوشش برای حل این سؤال که جهان چیست.

"ازدواج

این وظیفه‌ای بود که فلسفه در اصل برای خود تعیین کرده بود؛ کیهان‌شناسی (کاسمولوژی) از واژۀ یونانی قدیمی برای کیهان یا گیتی ـ کاسموس ـ بود، این واژه به معنای نظم نیز به کار می‌رفت.

کلمۀ کوسمتیک نیز (که به معنای مواد آرایشی است) از همین ریشه گرفته شده است.

از نظر یونانیان باستان، نظم جهان حاکی از زیبایی و جمال بود. امروزه کیهان‌شناسی پوستۀ فلسفی نامشخص خود را فرو گذاشته و به مطالعۀ ساختار گیتی محدود شده است.

اما هنوز هم کشف نظم در این وسعت تقریباً نامتناهی می‌تواند حس زیبایی و شگفتی فلسفی را تحریک کند. این به ویژه در ذهن نوجوانی متفکر ممکن است روی دهد، که درکی استثنایی و تمایل به انتزاع و تجرید دارد و در تصمیم خود به اندیشیدن به عمق موضوعات راسخ است و قادر به تمرکز شدید است.

استعدادهای نهان استیون استیون هاوکینگ، پیش از آنکه بروز کند، نیازمند یک تکان بود. و آن هنگامی روی داد که او ۱۶ سال داشت و برای ورود به سطح A درس می‌خواند.

در ۱۹۵۸، به پدر استفن در هند، شغلی تحقیقاتی داده بودند. خانواده تصمیم گرفت از این سفر ماجرایی به‌یادماندنی بسازد و با اتومبیل به سفر برود (که در آن زمان، واقعاً کاری جسورانه بود). اما یک نکتۀ نارحت‌کنندۀ بزرگ وجود داشت: سفر شامل تمام افراد خانواده نمی‌شد. استفن باید می‌ماند و امتحانات سطح A خود را می‌داد و به خانواده خوب همفری‌ها که در نزدیکی ایشان بودند سپرده می‌شد.

نظر خانم هاوکینگ بسیار انگلیسی بود

«او با همفری‌ها اوقات خوبی داشت، و ما هم در هند اوقاتی عالی داشتیم».

و همین‌طور هم به نظر می‌رسید. هرچند [در این مدت] دست و پا چلفتی بودن استفن افزایش یافت. یک‌بار، همفری‌ها یک دست کامل از بهترین ظروف چینی خود را از دست دادند. خانم همفری به یاد می‌آورد:

«فکر می‌کنم همه خندیدند، اما پس از لحظه‌ای مکث استیون هاوکینگ بود که بلندتر از همه می‌خندید».

رها شدن از طرف خانواده جدا از هر تأثیر دیگری برای پرورش نبوغ هاوکینگ کافی بود. پدرش از او خواسته بود زیست‌شناسی بخواند با این هدف که وارد حرفۀ پزشکی شود.

استفن بیشتر به ریاضیات، که در آن بهترین وضعیت را داشت، علاقه‌مند بود ـ اما پدرش ریاضیات را راهی یک طرفه می‌دانست که فقط به تدریس منتهی می‌شد.

سرانجام به توافق رسیدند: استفن ریاضیات، فیزیک و شیمی می‌خواند. او خود را وقف مطالعه برای ورود به سطح A ساخت، در امتحان ورودی آزمایشی آکسفورد نیز شرکت کرد؛ با این هدف که برای سال آینده آماده باشد. موفقیت استفن در امتحان آکسفورد چنان غیرمنتظره بود که به او بورسی در محل داده شد.

ورود به آکسفورد

استیون هاوکینگ در ۱۷ سالگی وارد کالج دانشگاه آکسفورد شد تا علوم طبیعی، با گرایش فیزیک، بخواند. این غیبت ریاضیات، نشان‌دهندۀ آنچه که در آینده روی می‌داد نبود.

برعکس، اکنون هاوکینگ ریاضیات را تنها کلید درک گیتی در مقیاس بزرگ می‌دانست. خود کاسموس عمیق‌ترین دلمشغولی او باقی مانده بود.

استیون هاکینگ
استیون هاکینگ

بسیاری از دانشجویان دیگر سال اول، تقریباً یک سال و نیم بزرگ‌تر از استفنِ ۱۷ ساله بودند و بقیه که خدمت دو ساله نظام را انجام داده بودند سه سال از او بزرگ‌تر بودند.

استفن کوچک‌اندامِ عینکی احساس خردسالی و دست و پا چلفتی بودن می‌کرد و همه چیز را رها کرده بود. بیشتر ایام سال را در اتاق خود می‌گذراند ـ نه برای انجام کار، بلکه فقط خسته بود و نمی‌دانست که چگونه خود را به دیگران بقبولاند. حتی جوان‌تر از آن بود که به کافه برود.

غروب‌ها در اتاق خود، در حالی که با شور و شوق داستان‌های علمی می‌خواند، به نوشیدن می‌پرداخت. این امر او را با دیدگاه‌های تخیلی، احمقانه و اغلب بیمارگونه مختلف دربارۀ جهان آشنا می‌ساخت، اما علایق علمی او را برنمی‌انگیخت. اگر هر روز به اندازۀ یک ساعت درس می‌خواند باعث خوشوقتی بود.

علاقۀ استیون هاوکینگ بر جهان بزرگ‌تر اطراف خود متمرکز بود، و آن را مشتاقانه مطالعه می‌کرد، حتی تا حدی که به رصدهای شبانه می‌پرداخت. او نمی‌توانست از توجه به ویژگی‌های منحصربفرد، طرز رفتار پیچیده و احتمالات هیجان‌انگیز آن خودداری کند.

در آغاز سال دوم، هاوکینگ آماده بود که وارد این جهان شود. او بسیار جسورانه (برای دهۀ پنجاه) موهایش را بلند کرد، طرز گفتارش را تغییر داد، و ظاهرش را تا حدی آراست.

جوجه اردک زشت، که از جشنی به جشن دیگر می‌رفت و با راحتی مقلدی متکی به نفس، که خوب تمرین کرده باشد، در دریای فعالیت‌های اجتماعی شرکت می‌کرد، شکوفا می‌شد. حتی به افراد تنومند باشگاه قایقرانی پیوست و یکی از پاروزنان تیم هشت نفرۀ کالج خود شد.

وقتی استیون هاوکینگ مصمم به انجام کاری می‌شد آن را با جدیت بسیار انجام می‌داد. بار دیگر به نظر می‌رسید که او آن «نخوت فراگیر… نوعی حس فراگیر دربارۀ جهان» را، که هم‌مدرسه‌ای او مایکل را چنان تحت تأثیر قرار داده بود و چیزی استثنایی را در شخصیت وی نشان می‌داد، به کار گرفته است. اما این صفت ترساننده بیش از آنکه نخوتی فراگیر باشد، اعتماد به نفسی بود که اراده‌ای متمرکز آن را پدید آورده بود.

اما محدودۀ تمرکز این اراده تنگ باقی ماند. استیون هاوکینگ به درس خود نمی‌رسید و هنوز هم فقط روزی یک ساعت درس می‌خواند. به رغم این، معلم فیزیک او، دکتر رابرت برمن، میگوید:

«او آشکارا مستعدترین دانشجویی بود که من تا آن زمان داشتم». و افزوده است: «آنقدر ناراضی نبودم که فکر کنم اصلاً چیزی به او نیاموخته‌ام».

چنین نظرات تندی، با نگاهی به گذشته گفته شده است. اما در این مورد که هاوکینگ استثنایی تلقی می‌شد، حتی اگر فقط بدان دلیل بوده باشد که او ظاهراً با اصل پایستاری انرژی ـ (که می‌گوید مقدار انرژی‌ای که می‌توانید از یک چیز به دست آورید، بیش از کاری که بدان دهید نیست) ـ به مخالفت برخاسته بود.

هاوکینگ کاملاً خودش بود ـ چه از لحاظ اجتماعی و چه از لحاظ فکری. نیازی نمی‌دید که توانایی فکری استثنایی خود را پنهان کند؛ چنین نخوتی فقط به احترام فرد می‌افزود. علیرغم سابقۀ تحصیلی‌اش فکر می‌کرد که باید به تحصیل ادامه دهد، و تحقیقات فوق‌لیسانس خود را در کیهان‌شناسی انجام دهد. بنابراین، درخواست خود را برای مطالعه تحت نظر هویل، بزرگ‌ترین کیهان‌شناس آن زمان، به کمبریج داد و به این شرط که نمرۀ اول را بیاورد پذیرفته شد. مسأله‌ای نبود.

اعتماد به نفس استیون هاوکینگ تا آخرین لحظه فرو نریخت. در آستانۀ امتحانات نهایی، شبی را بی‌آنکه بتواند بخوابد سر کرد و در نتیجه، چند جواب را سر‌هم‌بندی کرد. نمرات نهایی او بین مرز اول و دوم بود. چنانکه در چنین مواردی معمول بود، برای مصاحبه‌ای دعوت شد تا در مورد سرنوشت وی تصمیم‌گیری شود. در این زمان عزت نفس ویژۀ او بازگشته بود. وقتی از او دربارۀ برنامه‌هایش پرسیدند، جواب داد:

«اگر نمرۀ اول را بگیرم به کمبریج می‌روم.اگر نمرۀ دوم را بگیرم در آکسفورد خواهم ماند. بنابراین انتظار دارم که شما به من نمرۀ اول را بدهید».

به گفتۀ دکتر برمن: «آنها آنقدر عاقل بودند که دریابند با کسی صحبت می‌کنند که از بیشتر خود آنها بسیار باهوش‌تر است».

هاوکینگ نمرۀ اول خود را گرفت، و در پاییز ۱۹۶۲، در ۲۰ سالگی، به ترینیتی هال کمبریج رفت.

دانشگاه آکسفورد
دانشگاه آکسفورد

ورود او به آکسفورد به قدر کافی بد بود؛ اما ورودش به کمبریج از آن هم بدتر بود. در آغاز، دریافت که بالاخره هویل تصمیم گرفته است که او را نپذیرد. دستیار هویل به عنوان راهنمای وی تعیین شده بود.

غرور استیون هاوکینگ جریحه‌دار شد. این ضربه‌ای بود که هرگز فراموش نمی‌کرد. در دورۀ فوق‌لیسانس کمبریج، هاوکینگ دیگر همان ستارۀ دورۀ لیسانس نبود. کمبریج ستارگان علمی واقعی داشت، و به وقوع رویدادهای علمی بزرگ عادت داشت.

کریک و واتسون ساختار DNA را در آزمایشگاه کاوندیش در کمبریج کشف، و در همان هفته‌هایی که هاوکینگ وارد کمبریج شده بود، جایزۀ نوبل را دریافت کرده بودند.

کریک و واتسون
کریک و واتسون

در همان روز کندرو و پرتِز که باز هم از آزمایشگاه کاوندیش (و هنوز در دورۀ رزیدنتی خود) بودند جایزۀ نوبل شیمی را بردند. هاوکینگ به زودی دریافت که حتی در جهان کوچک گروه ریاضیات کاربردی و فیزیک نظری کارها به دشواری پیش می‌رود. یک ساعت مطالعه در روز باعث شده بود که او زمینۀ خوبی نداشته باشد، و این محرومیت از زمینۀ قوی ریاضیات به زودی آشکار شد. اما این فقط قلّۀ قابل رؤیت کوه یخ بود.

بیماری ALS

در سال آخر در آکسفورد، استیون هاوکینگ از پله‌ها افتاده بود و سرش ضربه دیده بود، در نتیجه، از فراموشی مختصری رنج می‌برد. دوستانش فکر می‌کردند که او مست بوده است، اما این اولین باری نبود که او از پله‌ها افتاده بود. و گاهی، حتی در بستن بند کفش‌هایش دچار مشکل می‌شد. استیون هاوکینگ یاد گرفت که روی پله‌ها مراقب باشد، اما نشانه‌های بعدی [همچنان] پایدار ماندند.

هنگامی که در پایان ترم اول، از کمبریج به خانه بازگشت، پدرش فکر کرد که او باید برای معاینۀ کامل به بیمارستان برود. نتیجه حتی از وحشت‌انگیزترین کابوس‌های شبانه هم بدتر بود. پزشکان تشخیص دادند که هاوکینگ به اسکلروز جانبی آمیوتروفیک (ALS)که بیشتر به نام بیماری اعصاب محرک شناخته می‌شود، مبتلا است.

استیون هاکینگ
استیون هاکینگ

ALS بیماری پیش‌رونده‌ای است که سلول‌های عصبی را در نخاع و مغز نابود می‌کند. این سلول‌ها فعالیت عضلانی را کنترل می‌کنند، و با پیشرفت بیماری، عضلات خشک می‌شوند، که نتیجۀ آن عدم تحرک و سرانجام حتی ناتوانی از سخن‌گفتن است.

بدن به حالت گیاهی در می‌آید، اما ذهن در داخل آن کاملاً شفاف باقی می‌ماند و به کار خود ادامه می‌دهد. در عین حال، هر نوع ارتباطی غیرممکن می‌شود.

معمولاً مرگ ظرف چند سال از راه می‌رسد. در مراحل پایانی، برای مقابله با اثرات افسردگی و وحشت مزمن به بیمار مرفین می‌دهند.

واکنش استیون هاوکینگ، خاص تربیت و شخصیت ویژۀ او بود.

«فهمیدن این امر که من بیماری لاعلاجی دارم که شاید ظرف چند سال مرا بکشد ضربۀ کوچکی بود. چنین چیزی چگونه ممکن بود برای من روی دهد؟»

واکنش مادر او آن بود که موضوع را کوچک قلمداد کند. او تقاضا کرد تا بهترین متخصص درمانگاه لندن را ببیند:

«واقعاً کاری وجود ندارد که من بتوانم انجام دهم. کمابیش، همین است».

استیون هاوکینگ، علیرغم سخنان شجاعانه‌اش، در واقع، عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفته بود.

دختری که در جشن سال نو، درست پیش از رفتن او به بیمارستان، با وی ملاقات کرده بود، تا حدی از این اندیشمند خودرأی ژولیده ترسیده بود. او درباره هنگامی که بعداً او را دید میگوید:

«او واقعاً در حالتی بیمارگونه بود. فکر می‌کنم اراده به زندگی را از دست داده بود».

هاوکینگ به کمبریج بازگشت و در افسردگی بیمارگونه‌ای فرو رفت. تنها چیزهایی که از اتاق او بیرون می‌آمد، صدای موسیقی واگنر و بطری‌های خالی نوشیدنی بود.

آشنایی با جین

اما ابرهای دلسوزی به حال خود، به تدریج کنار رفت. دختری که در جشن سال نو با او دیدار کرده بود در کمبریج به ملاقات او می‌آمد. او فقط ۱۸ سالداشت و نامش جین وایلد بود و برای ورود به سطح A در دبیرستان سنت آلبانس درس می‌خواند و تصمیم داشت که در همان سال به دانشگاه لندن برود.

"استیون هاوکینگ

ستارۀ بزرگ در حال رمبش تا افق رویداد خود، که در آنجا به سیاه‌چاله تبدیل می‌شود، رُمبش می‌کند. (در مورد ستاره‌ای که اندازۀ آن ده برابر خورشید است، این امر هنگامی روی می‌دهد که شعاع آن تا ۳۰ کیلومتر منقبض شود).

اما پنروز ثابت کرد که پس از این نقطه نیز ستارۀ در حال رمبش به انقباض خود ادامه می‌دهد. با تشدید میدان گرانشی، نور، ماده و فضا‌ـ زمان با شدتی فزاینده به درون کشیده می‌شوند. در واقع، [ستاره] با چنان شدت فزاینده‌ای به انقباض ادامه می‌دهد که سرانجام حجم آن صفر، و چگالی آن بی‌نهایت خواهد شد، به عبارت دیگر، قوانین گرانش را نقض می‌کند، تا حدی که جرم دارد، اما بعد ندارد.

متشابهاً، فضا ـ زمان و نور نیز نه فقط به درون سیاه‌چاله کشیده می‌شوند، بلکه در نقطه‌ای که در آن ناپدید می‌شوند، به هم پیچیده می‌شوند.

افق رویداد

تمام اینها در درون افق رویداد روی می‌دهد و بنابراین غیرقابل مشاهده باقی می‌ماند. اما افق رویداد متراکم یا منفجر نمی‌شود: ثابت باقی می‌ماند ـ در همان نقطه‌ای که ستاره در حال انفجار به سیاه‌چاله تبدیل می‌شود. (مثلاً، افق رویداد برای ستاره‌ای که اندازۀ آن ده برابر خورشید است در شعاع ۳۰ کیلومتری باقی می‌ماند، در حالی که در درون آن، خود ستاره تا کوچکی و چگالی بی‌نهایت فشرده می‌شود).

هاوکینگ مطالعۀ تفصیلی نظریات پنروز را آغاز کرد، و با این کار نظریه‌ای با اصالتی شگفت‌انگیز در ذهن او شکل گرفت. مانند بسیاری از این نوع اندیشه‌های بزرگ، این اندیشۀ بزرگ نیز اساساً ساده بود (هرچند ریاضیاتی که از آن پشتیبانی می‌کرد اصلاً ساده نبود).

راجر پنروز
راجر پنروز

هاوکینگ از خود پرسید اگر سیاه‌چاله بتواند سیر خود را معکوس کند چه اتفاقی می‌افتد. سپس این پرسش را در مورد کل جهان به کار بست. اگر جهان در حال انبساط، چیزی بیش از یک ستارۀ بزرگ در حال رُمبش، در جهت معکوس نباشد، چه؟

زمان در سیاه‌چاله ناپدید می‌شود، اگر این فرآیند معکوس شود، خلقت زمان را نیز دربرمی‌گیرد، همین‌طور فضا. ماده از نقطه‌ای که بی‌نهایت چگال، اما بدون بعد است، نشأت می‌گیرد. و این نقطه، انفجار بزرگ است ـ فعل آفرینش، نه کمتر.

نظریۀ نسبیت در هر دو جهت کاربرد دارد. با تشدید میدان گرانشی، فضا ـ زمان، ماده، و تابش متمرکز می‌شوند. با انبساط و تضعیف میدان گرانشی، فضا ـ زمان گسترده می‌شود و پرتوافشانی و انبساط ماده صورت می‌گیرد.

هاوکینگ موفق شد اثبات کند که باید در گذشته‌ای دور تکینگی‌ای بوده باشد که زمان را پدید آورده است. و اگر انبساط جهان متوقف شود و جهان شروع به انقباض کند، سرانجام فرو خواهد پاشید و در تکینگی‌ای موسوم به انقباض بزرگ ختم خواهد گردید.

شروع و پایان جهان

نمی‌توان پرسید که قبل از آغاز جهان چه روی داده است، یا پس از پایان آن چه روی می‌دهد، زیرا تحت چنین شرایطی، چیزی به نام زمان وجود ندارد. فضا نیز، به همراه ماده، معدوم خواهد شد.

هاوکینگ توضیح داده بود که جهان چگونه نشأت گرفته است. او نشان داده بود که انفجار بزرگ عملاً چگونه بوده است، چگونه از یک سیاه‌چاله فراگیر معکوس بیرون آمده است. (هرچند شوروی‌ها، مبارزه‌جویانه، به این ادعا ادامه می‌دادند که چیزی به نام سیاه‌چاله وجود ندارد و هویل سرسختانه از نظریۀ حالت ایستای خود دفاع می‌کرد).

گسترش نظریه استیون هاوکینگ

گسترش نظریۀ شگفت‌انگیز هاوکینگ به زودی آغاز شد، و در همه جای جز در شوروی و جهانی که در آن زمین را تخت می‌دانستند، مورد پذیرش وسیع قرار گرفت. هاوکینگ خود را به عنوان ستاره‌ای در حال طلوع در صحنۀ کیهان‌شناسی تثبیت کرده بود.

اما کیهان‌شناسی جهان کوچکی باقی مانده بود و شهرت هاوکینگ به موضوعات مربوط به کیهان محدود بود. در جهان آکادمیک بزرگتر کمبریج، او فقط یک نابغه جنبی (و فقط یکی از میان نوابغی از این نوع) بود. اما، گسترش افسانۀ او آغاز شده بود.

دانشجویان دورۀ لیسانس، در ساختمان گروه ریاضیات کاربردی و فیزیک نظری، عادت کرده بودند که با این شخص نحیف عینکی که با عصا راه می‌رفت و هر نوع پیشنهاد کمک را به تندی رد می‌کرد، برخورد کنند. اغلب هنگامی که می‌کوشید تا از پله‌ها بالا رود، دقایق طولانی می‌ایستاد و به دیوار تکیه می‌داد.

"استیون هاوکینگ

 

مستند طرح بزرگ استیون هاوکینگ

کیهانشناس برجسته بریتانیایی ایده‌ های مختلفی را ارزیابی می‌کند، از “طراحی هوشمند” گرفته تا تاثیری که جستجو به دنبال ذره هیگز بوزان در سرن بر درک ما از کهکشان دارد.

دانلود مستند راز هستی‌‌ از مجموعه طرح بزرگ استیون هاوکینگ

هاوکینگ، با به نمایش گذاشتن بیش از چهل سال از تحقیقات خودش، به علاوه مشاهدات جدید و پیشرفت‌های نظری بزرگ، تئوری‌های جدال‌ برانگیز اصلی خودش را مطرح می‌کند و ادراک علمی امروزی را بر این مفاهیم پیچیده انطباق می‌دهد.

پیشنهاد فیلم مستند

بیگانگان

مشاهده و دانلود

نظریۀ همه چیز

چنانکه دیدیم، نظرات مربوط به «نظریۀ همه چیز» تاریخی کهن دارند (تقریباً به قدمت خود علم). اما، این نظریه در شکل فعلی آن، فقط در قرن بیستم، هنگامی که نظریۀ کوانتومی و نسبیت تلقی ما را از جهان متحول ساختند، به این شکل عرضه گردید.

در آن مرحله، تصور می‌شد که فقط دو نیرو در جهان عمل می‌کند: گرانش و الکترومغناطیس.

در دهۀ ۱۹۲۰، بخش‌هایی از الکترومغناطیس ماکسول با نظریۀ کوانتومی ترکیب شد و الکترودینامیک کوانتومی را تشکیل داد.

این نظریه را با خوش‌بینی QED نامیدند. (QED یادآور جملۀ لاتینی Quod Erat Demonstrandum به معنای «آنچه که باید ثابت می‌شد» است که در پایان یک استدلال موفق هندسی ذکر می‌شود).

به نظر می‌رسید که QED همه چیز را توضیح می‌دهد. ماکس بورن می‌توانست اعلام کند:

«فیزیک، به شکلی که آن را می‌شناسیم، ظرف شش ماه به پایان خواهد رسید».

اما نیازی نبود که بورن نگران شود، شغل او در خطر نبود. در آن زمان، شواهد نظری کافی به نفع QED ارائه شده بود (و بدین‌ترتیب، ثابت شده بود که واقعاً QED است)؛ دو نیروی جدید کشف شده بود.

مشاهده شده بود که نیروهای هسته‌ای قوی و ضعیف در سطح هسته‌ای عمل می‌کنند.

دانشمندان، به زودی متوجه شباهتی عجیب بین نیروی هسته‌ای ضعیف و نیروی الکترومغناطیسی شدند.

در دهۀ ۱۹۶۰، نظریه‌ای ریاضی مطرح شد که هر دو نیرو را در یک دستگاه معادلات شرح می‌داد.

این نظریه را نظریۀ الکتروضعیف می‌نامند.

وجود سه ذرۀ زیر هسته‌ای که هنوز ناشناخته بودند (یعنی +z0, w-, w) پیش‌بینی شد.

در ۱۹۸۳، با کمک شتابدهندۀ سرن در ژنو، این سه ذره به طور اتفاقی کشف شدند.

دو نیرو از چهار نیروی شناخته شده ترکیب شده بودند، و اکنون سه نیرو باقیمانده بود.

QED رمز موفقیت

آشکار بود که QED رمز موفقیت است.

اکنون فیزیکدانان به سراغ ایجاد نظریه‌ای مشابه رفته بودند که نیروی هسته‌ای قوی را ـ که پروتون‌ها و نوترون‌های هستۀ اتمی را در کنار یکدیگر نگه می‌دارد ـ در بر بگیرد.

متأسفانه ذرات بنیادی هسته‌ای، یعنی پروتون‌ها و نوترون‌ها، در این زمان باز هم تجزیه شده بودند.

گل ـ مان در کالتک کشف کرده بود که این ذرات بنیادیریال در واقع، از ذرات باز هم بنیادی‌تر تشکیل شده‌اند.

کوارک

گل ـ مان این ذرات را، پس از نقل عبارتی عجیب از جیمز جویس: «Three Quarks for Muster Mark»(که در شب زنده‌داری فینگان‌های جیمز جویس، شاهکار مدرنیستی که گل ـ مان دوست داشت در اوقات فراغت خود آن را بخواند و درک آن حتی از درک جهان هم دشوارتر بود، آمده بود)، کوارک نامید.

یک بار دیگر سرنخ از دست نظریه‌پردازانی که فکر می‌کردند همه چیز را در مشت خود دارند در می‌رفت.

کوارک‌ها به نظریه‌ای نیاز داشتند که توضیح دهد چگونه اندرکنش می‌کنند و این نظریه (موسوم به QCD) به موقع پدید آمد.

QED+QCD+The+Strong+Vertex+g+g

سپس، نظریه‌پردازان به سرعت و قبل از آنکه بتوان چیز دیگری کشف کرد، به ترکیب QCD با نظریه الکترو ضعیف پرداختند.

نظریه وحدت بزرگ (GUT)

دستگاه معادلاتی به دست آمد و آن را نظریه وحدت بزرگ (GUT) نامیدند.

اما، چنانکه می‌توان حدس زد، GUT در واقع همه چیز را متحد نمی‌ساخت. ظاهراً نظریه‌پردازان در شتاب خود، گرانش را کلاً فراموش کرده بودند.

هاوکینگ با مطرح ساختن دستگاه معادلاتی که گرانش را به دیگر نیروهای بنیادی پیوند می‌داد، به کار دشوار رفع این نقص پرداخت. چنانکه او گفته است:

«اگر پاسخ آن را بیابیم، این پاسخ پیروزی غایی خرد بشری خواهد بود ـ زیرا در آن صورت فکر خدا را می‌دانیم».

(معرفت به این موضوع، و طرز کار آن نیز تاریخی طولانی دارد. فیثاغورث نخستین کسی بود که این قاعده را که فکر خدا باید با ریاضیات مطابقت داشته باشد، در قرن پنجم پیش از میلاد مطرح ساخت).

شکار شروع شده بود. اما از کجا آغاز کنیم؟

ابرگرانش ‌۸=‌‌‌N‌=‌، بدان دلیل که دشوارتر از آن بود که از آن استفاده شود، هنگامی که فرض می‌شد تعداد انواع مختلف ذرات بنیادی کمتر از ۱۵۴ تا نیست (و هنوز کمتر از ۳۰ عدد آنها کشف شده است)، کنار گذاشته شد.

روشن شد که حتی ساده‌ترین محاسبات، با استفاده از کامپیوترهای پرقدرت، چهار سال طول می‌کشد.

پس نظریۀ ابر ریسمان شانس اول بود. اما این نظریه نیز به زودی پیچیدگی‌های اندیشه‌سوز خود را عیان ساخت.

این پیچیدگی‌ها شامل ابعادی می‌شد که تعدادشان کمتر از ۲۶ بعد نبود.

(برای درک این به ظاهر ناممکن، باید هر نقطه از فضا را گرهی ۲۲ بعدی از فضا دانست که چنان به هم پیچیده و فشرده شده است که فقط در ۱۳-۱۰ (۱۰ تریلیونیم) سانتی‌متر آشکار است).

نظریۀ کرم‌چاله

از آنجا که به نظر می‌رسید این نظریه نیز کافی نیست، نظریۀ کرم‌چاله نیز ظهور کرد.

بر طبق این نظریه، سیاه‌چاله‌ها در جهان‌های دیگر ناپدید می‌شوند، به صورت سفیدچاله‌هایی درمی‌آیند که هرچه را که بلعیده‌اند، بیرون می‌دهند.

(خوشبختانه، این نوع نظریه‌پردازی که کلاً خارج از موضوع است، اکنون مهار شده است. ظاهراً، سفیدچاله‌ها، چاله‌هایی هستند که بسیار دورند. اما نظریه کرم‌چاله، هنوز به نقب زدن در پنیر جهان‌های چندگانه ادامه می‌دهد).

خیلی کوچک، خیلی دیر، علیرغم کوشش‌های جزئی‌تر برای ساده‌سازی نظریه ابر ریسمان، بسیاری آن را به عنوان نظریۀ احتمالی همه چیز رها کرده‌اند.

در واقع، برخی از دانشمندان تردید در این امر را آغاز کرده‌اند که آیا تمام تحقیقات بیهوده نیست ـ هرچند هنوز به حالت تسلیمی که فیلسوفان بدان رسیده‌اند دست نیافته‌اند.

علم، موضوع را به این راحتی رها نمی‌کند.

پشتکار، یا سرسختی؟

به نظر دانشمندان، یقیناً روزی TOE (نظریۀ همه چیز) یا GUT (نظریۀ وحدت بزرگ) کشف خواهد شد.

اما یک مشکل وجود دارد. معجزه‌ای در کار نیست، احتمالاً این نظریه چنان پیچیده خواهد بود، که غیرقابل درک است. (در این حالت، در همان جایی خواهیم بود که از آن شروع کرده بودیم).

اما معجزه روی می‌دهد.

در ۱۹۸۷، سرانجام هاوکینگ کتاب عامه فهم خود را دربارۀ کیهان‌شناسی تمام کرد، و انتشارات بنتام آن را برای چاپ پذیرفت.

تایخچۀ زمان: از انفجار بزرگ تا سیاه‌چاله‌ها

نام کامل کتاب، تایخچۀ زمان: از انفجار بزرگ تا سیاه‌چاله‌ها بود و در روز جشن آوریل ۱۹۸۸ منتشر شد.

تاریخچۀ زمان: از انفجار بزرگ تا سیاه‌چاله‌ها

بنتام قبلاً هرگز کتاب علمی چاپ نکرده بود، اما علاقه به کیهان‌شناسی در حال رشد بود.

آنها «محرمانه امیدوار» بودند که فروش کتاب استیون هاوکینگ از عددی پنج رقمی بگذرد.

تاریخچۀ زمان موفقیتی چشمگیر داشت. ظرف ده سال به ۳۰ زبان ترجمه شد و ۶ میلیون نسخه از آن در سطح جهان فروخته شد.

چرا؟ هیچ‌کس واقعاً نمی‌داند. همه جور نظریه‌ای مطرح شده است.

همه احساس می‌کردند که باید قدری دربارۀ علم بدانند، و این از بخت آنها بود که کتاب عامه فهمی را دربارۀ این موضوع که به وسیلۀ یکی از بهترین افراد این عرصه نوشته شده بود، بخرند (اگرچه لزوماً آن را نخوانند).

این مسیری فکری بود که در روی میز افراد در پیش چشم ایشان گشوده می‌شد.

این یک هدیه کامل سال نو/ روز تولد/ سپاسگزاری برای پدربزرگ‌ها/ نوه‌ها/ خواهرزاده و برادرزاده‌ها، دایی‌ها و عموها/ نسل به ظاهر بی‌سوادی که ظاهراً فقط به سر و صدا و کامپیوتر علاقه‌مند است، بود.

درک این کتاب آسان بود، برای جایزه دادن ایده‌آل بود. به اینشتین جدیدی نیاز بود. زنان آن را به مردان هدیه می‌کردند. زنان آن را می‌خواندند (حتی اگر مردان نمی‌خواندند)…

مستند انیشتین و هاوکینگ دانشمندان قرن بیستم

داستانی بینظیر از اینکه چگونه 2 دانشمند مشهور قرن بیستم ،آلبرت انیشتین و استیون هاوکینگ، درک ما از جهان را دگرگون کردند و جهان را تغییر دادند.

دانلود مستند انیشتین و هاوکینگ دانشمندان قرن بیستم 1و2 از مجموعه ویژه برنامه با دوبله شبکه منوتو

در اوایل دهه 1900 ، آلبرت انیشتین نظریه ای به نام نسبیت را بوجود آورد که درک ما از واقعیت را تغییر داد.
با طرح این موضوع او توضیح می دهد که چگونه زمان و فضا با هم مرتبط هستند ، نه جدا از هم و ثابت و اینکه چگونه جهان از یک محیط پیوسته 4 بعدی به اسم فضا زمان ساخته شده است.
این نظریه راهی جدید برای درک نیروی گرانش به ما داد ، توضیح می دهد که چگونه ستارگان ما را با مفهوم انفجار بزرگ یا همان بیگ بنگ آشنا می کنند.
و در نتیجه استیون هاوکینگ ، به ما این امکان را داد که عجیب ترین و قدرتمند ترین هیولاهای جهان یعنی سیاه چاله ها را بهتر بشناسیم.

نظریه‌های زیادی مطرح شد، و بازاریابان سخت به کار می‌پرداختند (آنها می‌خواستند کشف کنند که با کتاب بعدی چگونه برخورد کنند).

ظاهراً همه روی یک چیز توافق داشتند؛ مردم کتاب را می‌خریدند، اما واقعاً آن را نمی‌خواندند. بیش از حد گرفتار بودند، خسته بودند، کارهای بهتری داشتند که انجام دهند؛ اما این درست نیست.

از میلیون‌ها نسخه‌ای که فروخته شده بود، حداقل چند نسخه از آغاز تا پایان خوانده شد.

اثر آن روی افراد (عمدتاً جوان)، که آن را تا صفحۀ ۱۸۲ خوانده بودند، شگرف بود.

اغراق نیست اگر بگوییم که این کتاب نسل جدیدی از دانشمندان را به وجود آورده است.

برندگان بعدی جایزه نوبل خواهند گفت:

«ناگهان، یک روز تاریخچۀ زمان را خواندم و آنچه را که می‌خواستم انجام دهم شناختم».

بدین‌سان است که کتابی جهان را تغییر می‌دهد.

پس خود کتاب چه؟

در آغاز، بسیار خواندنی است و نیازی نیست که بگوییم که بسیار بصیرانه است.

البته مفاهیم مطرح شده دشوار، و ساده کردن آنها بدون ساده‌انگاری دشوار است، [اما] هاوکینگ در این امر موفق می‌شود.

چند نمونه از عناوین فصول نشان می‌دهد که کتاب دربارۀ چیست:

  • جهان در حال انبساط
  • سیاه‌چاله‌ها
  • منشأ و آیندۀ جهان
  • متحدسازی فیزیک

کتاب با بررسی چند مسأله فلسفی ختم می‌شود ـ در عین حال، به فیلسوفان «که نتوانسته‌اند پا به پای پیشرفت نظریات علمی پیش بروند»، طعنه می‌زند.

پیشنهاد فیلم مستند

راز هستی‌‌

مشاهده و دانلود

تفکرات استیون هاوکینگ

ممکن است تفکرات هاوکینگ در چند سیاه‌چالۀ فلسفی ناپدید شوند، اما جالب و متناسب هستند.

بدین‌سان است که دانشمند بزرگ معاصری، که در جبهه مقدم حوزۀ کار خود ایستاده است، می‌اندیشد.

فرضیات فلسفی که دانشمندان معاصر مطرح ساخته‌اند ممکن است سست یا در واقع غلط باشند ـ اما مورد استفاده قرار می‌گیرند و مثمر ثمر هستند.

این فرضیات قسمت اعظم برجسته‌ترین تفکرات زمان ما را ایجاد کرده‌اند. آیا فلسفه برای علم اصلاً اهمیتی دارد؟

ظاهراً هاوکینگ فکر می‌کند که ـ در نهایت ـ اهمیت دارد.

ماهیت خدا از نظر استیون هاوکینگ

هاوکینگ در خاتمه تاریخچۀ زمان دربارۀ موضوعاتی نظیر ماهیت خداوند و نظریات وحدت (نظریات همه چیز) بحث می‌کند.

اینکه آیا این دو هستی بحث‌برانگیز وجود دارند مورد بحث قرار نگرفته است یا حتی مناسب بحث تلقی نشده است (هاوکینگ به دومی، اما نه به اولی، اعتقاد محکم دارد). اما او نکتۀ فلسفی مهمی را مطرح می‌سازد:

«رویکرد معمول علم، مدل‌سازی ریاضی، نمی‌تواند به این سؤال پاسخ دهد که چرا باید برای توضیح جهان، مدلی وجود داشته باشد».

ویتگنشتاین، فیلسوفی که استیون هاوکینگ به ویژه او را مسخره می‌کند، بیش از ۷۰ سال پیش، این سؤال را به طرزی مؤجزتر مطرح ساخته است:

«اینکه اشیاء چگونه در جهان وجود دارند مهم نیست، بلکه این مهم است که جهان وجود دارد».

هاوکینگ می‌پرسد:

«آیا نظریه وحدت چنان قوی است که وجود خود را به همراه آورد؟»

اما این یک نظریه بدیع نیست. فیلسوفان قرون وسطی استدلال کرده‌اند که نظریه کمال باید شامل نظریۀ وجود نیز باشد، ادعا می‌کردند که این اثبات وجود خدا است.

در جهان هاوکینگ (یا در جهان‌های او، کلمه‌ای که جمع بستن آن غیرممکن، اما ظاهراً ضروری است) چندان جایی برای خدا وجود ندارد.

هرچند انتخاب آفریدن جهان با خدا بود، این انتخاب به عدم انتخاب تبدیل ‌شد ـ زیرا جهان می‌بایست آفریده می‌شد و می‌بایست به همان شیوه‌ای که آفریده شده است، آفریده می‌شد.

«کاملاً ممکن است فقط یک یا چند نظریه وحدت کامل، نظیر نظریه مختلط ریسمان، وجود داشته باشد که منسجم باشد و امکان وجود ساختارهایی را که به اندازۀ انسان پیچیده است و می‌تواند قوانین جهان را بررسی و از ماهیت خدا سؤال کند، فراهم می‌آورد».

چنین نظریه‌ای به همان شیوه‌ای که مار دم خود را می‌بلعد منسجم است.

استیون هاوکینگ ، پس از انتشار کتاب پرفروش خود، به شهرت رسید.

به مرد کوکی که روی صندلی چرخدار موتوری می‌نشست به عنوان یکی از جاذبه‌های کمبریج اشاره می‌شد؛ یعنی، هنگامی که در کمبریج بود. زیرا اکنون از همه جای جهان، هاوکینگ را دعوت می‌کردند.

سفر به خارج و افتخارات فراوان بود. اکنون جین یک شغل تدریس داشت که او را در طول ترم در کمبریج نگه می‌داشت، بنابراین پرستار هاوکینگ الن میسون، او را همراهی می‌کرد.

وضعیت جین تغییر کرده بود. دربارۀ هاوکینگ فیلمی تلویزیونی با عنوان ارباب جهان ساخته شد. جین نقش خود را آن می‌دانست که

«به سادگی به او بگوید که او خدا نیست».

شاید نتیجه اجتناب‌ناپذیر بود.

در ۱۹۹۰، ازدواج جین و استفن هاوکینگ از هم گسست.

هاوکینگ با پرستار خود الن میسون که هنوز همسر دوست او، مهندس کامپیوتر دیوید میسون بود، به آپارتمان نقل مکان کرد.

تلخی اجتناب‌ناپذیر بود. هیچ‌کس را نباید ملامت کرد (یعنی همه را باید ملامت کرد)

همه چیز خیلی علمی بود:

هرچه وضعیت پیچیده‌تر می‌شد، توضیح آن دشوارتر بود. اما برای احساسات بشری نظریه وحدتی وجود ندارد. (شاید نظریۀ همه چیز با تبدیل شدن به نظریۀ همه چیز، به آن چیزی ختم شود که اهمیتی ندارد).

ملاقات استیون هاوکینگ با اسپیلبرگ

از ابر ریسمان تا زرق و برق. در ۱۹۹۰، کار هاوکینگ به هالیوود کشید و در آنجا با استفن اسپیلبرگ دیدار کرد.

هر دوی آنها، کار یکدیگر را ستایش کردند.

اسپیلبرگ قول داد که از فیلم تاریخچۀ زمان حمایت کند. هاوکینگ پیشنهاد کرد که باید آن را بازگشت به آینده ۴ نامید. آنها قول دادند که با یکدیگر در تماس باشند.

سرانجام فیلمبرداری در استودیوهای الستری در نزدیکی لندن، با تقلید دقیق از دفتر هاوکینگ در گروه ریاضیات کاربردی و فیزیک نظری آغاز شد.

مستند دیدار با استیون هاوکینگ

«دارا-او-برین» مجری مشهور ایرلندی از هنگامی که نوجوان بوده همیشه علاقه‌ی زیادی به پروفسور «استیون هاوکینگ»- مشهورترین دانشمند جهان- داشته.

دیدار با استیون هاوکینگ

در این برنامه‌ی ویژه، «دارا» با قهرمان دوران نوجوانی‌اش در اولین اکران جهانی فیلمی درباره‌ی زندگی او به نام «The Theory of Everything» (نظریه همه چیز) دیدار می‌کند.
پس از آن دیدار «دارا» با پروفسور «هاوکینگ» در خانه و محل کار او در کمبریج ادامه پیدا می‌کند.

در کمبریج، هاوکینگ هنگامی که مانند هر هنرپیشه دیگری استراحت می‌کرد، فکر کردن دربارۀ بخت خود برای بردن جایزه اسکار را شروع کرد؛ «بهترین نقش حمایت‌کننده برای جهان».

اما متأسفانه، استودیوهایی که او در آنجا کار می‌کرد او را فقط شایستۀ بردن نوبل می‌کرد (نوعی اسکار برای افرادی که در جهان واقعی بدان دست نمی‌یابند).

البته هاوکینگ آشکارا به جایزۀ نوبل علاقه‌مند بود. (بزرگ‌ترین مدخل در ضمیمه تاریخچۀ زمان مربوط به آن بود). اما شانس بردن این جایزه به وسیلۀ او، در واقع، بسیار کم بود.

چرا؟ مانند هر عرصه دیگری در علم، در این عرصه نیز نظریات فراوانی مطرح می‌شود.

به گفتۀ یکی، کیهانشناسی، به آلفرد نوبل، تاجر سوئدی دینامیت و بنیانگذار جایزه، خیانت کرده بود. بنابراین او اعلام کرد که جایزه‌اش باید به همۀ دانشمندان، به جز کیهان‌شناسان اعطا شود.

با وجود این، جایزۀ فیزیک چندین‌بار به کیهان‌شناسان اعطا شده است. اما، دیگری، به طور صریح‌تر می‌گوید که جوایز علمی باید برای علم اعطا شود.

در آن روزهای نخست قرن بیستم، هنگامی که نوبل جایزۀ خود را بنیاد گذاشت، علم محدود بود به آنچه که می‌توان اثبات کرد و این باید با مشاهده یا آزمایش انجام می‌شد ـ [چرا که در آن زمان] براهین نظری را کافی نمی‌دانستند.

کار هاوکینگ را نمی‌توان ثابت کرد («من آنجا بودم، من آغاز جهان را دیدم».) در واقع، علم هنوز حتی نمی‌تواند وجود سیاه‌چاله‌ها را ثابت کند.

هاوکینگ در گروه ریاضیات کاربردی و فیزیک نظری برای هیچ کار نمی‌کند. اگر کار او ثابت می‌شد، می‌توانست عملی شود و او ممکن بود دفترش را از دست بدهد.

در این دفتر است که هاوکینگ قسمت اعظم تفکرات خود را انجام داده است (با این یادداشت بر روی در که «لطفاً سکوت کنید رئیس خواب است.)

شاید بهتر باشد او را چنین تصور کنیم. چهره‌ای کوچک که در صندلی چرخدار موتوری، با صفحه کامپیوتر، آینه سیم‌پیچی‌های پیچیده و لوازم پر سر و صدای آن، فرو رفته است.

هاوکینگ در سکوت محاسبات دقیق را با نظریه‌ای بزرگ تطبیق می‌دهد.

روی میز روبه‌روی او، صفحۀ کامپیوتری دیگر، و انبوهی از کاغذ است. و در پشت سر او، تصویر بزرگی از مریلین مونرو است که با دقت به دوستدار اندیشمند خود می‌نگرد.

استیون هاوکینگ بی‌توجه به اطراف خود، ذهن خود را به چالش با حدود جهان می‌برد. گاهی دستیاری یا پرستاری به آرامی وارد می‌شود، و باز بی‌آنکه کسی به او توجه کند، بیرون می‌رود.

دقیقاً در ساعت چهار، مراسم روزانه انجام می‌شود.

ساعت چای، هاوکینگ با صندلی چرخدارش از راهرو به سالن عمومی می‌رود، که تصاویر استادان لوکاسی قبلی بر روی دیوار آن صف کشیده است.

در اینجا بین گروه محققان جوان بحث‌های پرشوری درمی‌گیرد. پیدایش این گروه را به «گروه راک در یک روز بد» تشبیه کرده‌اند و زبان ایشان نیز برای انسان‌های عادی به همان اندازه غیرقابل درک است.

شخصیت مرکزی این گروه، در حالی که پیش‌بندی بسته است، روی صندلی چرخدار خود می‌نشیند.

فنجان او را پرستاری نگه می‌دارد، پرستار یک دست خود را روی پیشانی او می‌گذارد و سر او را پایین می‌آورد، به نحوی که بتواند چای خود را بنوشد.

در حالی که صداهای جوان در اطراف او با جدیت مشغول بحث هستند، عینک او از روی بینی‌اش به پایین می‌لغزد، و لب‌های بی‌حال او هنگام نوشیدن چای صدا می‌کنند.

گاهی بحث متوقف می‌شود و یکی از اعضای گروه با سلیقۀ بدِ دانشجویی خود نظری می‌دهد و شخصی که روی صندلی چرخدار نشسته است، پوزخند عریض و طویلِ مشهورِ خود را تحویل می‌دهد.

استیون هاوکینگ در میان همتایان خود است: مرکز جهان ریاضی او، اجزاء افسانه!

مستند استیون هاوکینگ

نیل د گراس تایسون؛ مجری برنامه، افراد مشهور، دانشمندان و کمدین‌ها را گرد هم می‌آورد تا انواع موضاعات کیهانی را بررسی کنند و فرهنگ عامه را با علم به‌گونه‌ای پیوند بزنند که تاکنون در برنامه‌های دیروقت تلویزیونی بی‌سابقه بوده است.

دانلود مستند استیون هاوکینگ با دوبله شبکه نشنال جئوگرافی فارسی از مجموعه گفتگو با ستارگان
دانلود مستند استیون هاوکینگ با دوبله شبکه نشنال جئوگرافی فارسی از مجموعه گفتگو با ستارگان

موضوعات هفتگی شامل موضوعات علمی تخیلی محبوب، سفر به فضا، زندگی فرازمینی، بیگ بنگ، و نیز آینده‌ی زمین و محیط زیست می‌باشند.

 

TVmostanad
TVmostanad

ایده راه اندازی سایت تی وی مستند همزمان با راه اندازی شبکه manoto2 به ذهن ما رسید. در همون روزهایی که شبکه منوتو ۲ بصورت ۲۴ ساعته فقط دمویی از مستند هایی که قرار بود در این شبکه پخش بشه رو نشون میداد. برای همین از روز اول ما شروع به آرشیو کردن مستندهای این شبکه کردیم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درباره تی وی مستند

ایده راه اندازی سایت تی وی مستند همزمان با راه اندازی شبکه manoto2 به ذهن ما رسید.

در همون روزهایی که شبکه منوتو ۲ بصورت ۲۴ ساعته فقط دمویی از مستند هایی که قرار بود در این شبکه پخش بشه رو نشون میداد.

برای همین از روز اول ما شروع به آرشیو کردن مستندهای این شبکه کردیم…

بقیه شو اینجا بخون…

آخرین مطالب بلاگ